البخیر کذشتنیه
دوشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۱۳ ب.ظ
بعد از صحبتا و دیدن خونه و ...
رفتم بنگاه واسه قرارداد
املاکی فرمو پر کرد
وقتی رسید به هزینه آب و برق و گاز
پرسید: حاجی چند نفری؟
با دلهره گفتم: یه نفر...
یهو چشاش گرد شد
تو دلم گفتم یا خداااا
الان میزنه زیر قرارداد...
سریع سرمو برم جلو و آهسته و خجولانه گفتم:
هنوز خانممو خونه نیاوردم...
نفس راحتی کشید و گفت: آهان, اشکالی نداره!
پس مینویسم دو نفر...
+ نفسم...
چه باشی چه نباشی
من دارم سهم آب و برق و گاز دوتامونو میدم
پس باش...
++ رفتم جمکران
شیرینی خونه رو پخش کردم
یه جعبه کوچیک شیرینی سنتی شهرمون
فقطم به بچه ها تعارف کردم
(نفس بچه هارو خیلی دوس داره)
هر کیم از بزرگا خواس برداره زدم پشت دستش
فقط کوشولوها...
والا
رفتم بنگاه واسه قرارداد
املاکی فرمو پر کرد
وقتی رسید به هزینه آب و برق و گاز
پرسید: حاجی چند نفری؟
با دلهره گفتم: یه نفر...
یهو چشاش گرد شد
تو دلم گفتم یا خداااا
الان میزنه زیر قرارداد...
سریع سرمو برم جلو و آهسته و خجولانه گفتم:
هنوز خانممو خونه نیاوردم...
نفس راحتی کشید و گفت: آهان, اشکالی نداره!
پس مینویسم دو نفر...
+ نفسم...
چه باشی چه نباشی
من دارم سهم آب و برق و گاز دوتامونو میدم
پس باش...
++ رفتم جمکران
شیرینی خونه رو پخش کردم
یه جعبه کوچیک شیرینی سنتی شهرمون
فقطم به بچه ها تعارف کردم
(نفس بچه هارو خیلی دوس داره)
هر کیم از بزرگا خواس برداره زدم پشت دستش
فقط کوشولوها...
والا
- ۹۳/۰۶/۱۷