قبل هفت رسیدم خونه
گفتم یه ساعتی تا نماز بخوابم
خوابیدن همان و الان بیدار شدن همان!
+ از صدای زنگ تلفن خونه از خواب پا شدم
رفقای همدوره ای حوزه بودن
میپرسیدن که:
چرا جلسه امشبو نیومدی؟!
همه اومدن!
+ رفقا دور هم باشن
شام هم باشه
من نباشم؟!
دوستان اگه ساده زیستی مارو باور کردین
خبر بدین که دیگه دس برداریم از این همه ساده زیستی!!!
یه عالمه عکس خوشمزه مونده تو صف!
والا...
+ آیکون حاجاغایی که غمباد گرفته از بس عکس خوراکی نزاشته!
دوستان من!
جدا از پرسیدن سوال جدید خودداری کنید!
اومدیم اینجا دور همی خوش باشیم!
والا...
اگه بنا به پاسخگویی به سوالات به صورت کلاسیک بود
طوری که از از جواب ندادنش شاکی بشین
صاف میرفتم مرکز ملی پاسخگویی
حقوق خیلی خوبیم میدن!
بازم والا...
من سعی نکردم
برای هیچ کاری!
همونجور که هیشوخ سعی نکردم برای رونق اینجا!
ولی شد آنچه شد
به لطف خدا
و محبت دوستان!
(کی فکرشو میکردم؟!)
خیلیا پیشنهادای فرهنگی دادن واسه اینجا
اما من قبول نکردم
خواستم همینجوری و رفاقتی باشه
نه سازمانی و تشکیلاتی
اینجا واسه من
یه سایه اس
زیر یه درخت بزرگ چنار
(مثه پارک لاله تهران!)
که روبروش یه زیرانداز بزرگ انداختن
و خیلیا دور هم نشستن
میگم و میگن
میخندم و میخندن
میرم و میرن
...
همین!
+ برای گرفتن جوابای سوالایی که دارین
که شاید براتون خیلی مهمه و حتی فوری
مطمئن باشین اینجا جای خوبی نیس!
نه وظیفه خودم میدونم اینکارو
نه فرصتشو دارم
نه حالشو
اینجا استراحتگاه منه
نه محل کار من!
من صبحا تا عصر سرکارم!
اینجارو معرفی میکنم
هر کی برده راضی بوده!!!
با توجه به نوع سوالتون هرکدوم از این مراکز
که هدف، رسالت و حتی ردیف بودجه شون واسه پاسخگویی
به شما عزیزان و دوستان دغدغه مندیست که در پی دانایی و فهمیدن هستین.
در خصوص فضیلت علم همین بس که پیامبر فرمودند که:
نگاه به چهره عالم برای تو بهتر از اعتکاف یک ساله در کنار بیت الله الحرام است؛
زیرا کسی که با علما ارتباط پیدا کند یک جامعه و حتی بعد از خود را اصلاح می کند
ولی شخصی که اعتکاف می کند در نهایت تنها خود را نجات خواهد داد.
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آن چه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب
میزنی تو زخمه و بر میرود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
میکشم مستانه بارت بیخبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب
تا بنگشایی به قندت روزهام
تا قیامت روزه دارم روز و شب
چون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب
تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عیدوارم روز و شب
زان شبی که وعده کردی روز بعد
روز و شب را میشمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب