حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۴۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۳
ارديبهشت

البته خدمت دوستان عرض کنم که

در هر کاری احتمال شکست و ضایعگی هس

و حتی حرفه ای ترین افراد هم تو کارشون سوتی میدن

و این یه امر کاملا طبیعیه

از باب مثال

موقعیت:

ورودی حرم امام رضا علیه السلام

باب طبرسی

حاجی و دوست گرام در حال مشرف شدن به زیارت

حاجی: بچهه رو ببین

~ :خب؟!

حاجی: خب و کوفت! لپاشو ببین!

~: دیدم!

حاجی: فقط دیدی؟! من باس برم لپاشو بکشم

~: حاجی خربازی در نیار! بچه خوابه

حاجی: خواب نیس! سرشو گذاشته رو شونه باباش! چشاش بازه

لپشو بگیریم و بریم!

~: نکن حاجی! آبروریزی میشه

حاجی: چنون لپی واست بگیرم خود بچهه نفهمه

~: حاجی نکن زشته بیا بریم

حاجی: هیشکی نمیفهمه اولا

یه دقیقه هم بیشتر طول نمیکشه

...

چند دقیقه ای پشت سر پدر هدف مربوطه رفتیم

و کم کم فاصله خودمو با هدف کم کردم

دوست نا رفیقمون هم که از همون اول خودشونو کنار کشیدن از پروژه

دقیقا پشت سر باباهه بودم 

بچهه رو نیگا میکردم و میخندیدم

از بس ناز و بامزه بود

اونم تپلی!!!

با اون چشای سیاش زل زده بود که حاجاغا چیکار داره!

عاغا در فرصت مناسب چنان لپی ازش کشیدم

که اصن دل امام رضا شاد شد!!!!!!!!!

با دلی آرام و خاطری آسوده و قلبی مطمین از پدر مربوطه جلو زدیم

و رفیقمون هم به ما پیوست

داشتیم در مورد درصد تحقق اهداف عملیات صحبت میکردیم

که صدای صحبت و  خنده های زیرلبی از پشت سر توجهمونو جلب کرد

برگشتم عقب دیدم

اون خانم جوانی که از اول ورودی حرم پشت سر ما داشت میومد

خانم اون عاغا و مادر بچه بود!


پ.ن:

من موندم چه معنی داره خانم اینقدر عقبتر از عاغاش راه بره!

والا...


  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت

درسته که ما پدر به معنای والد و صاحب فرزند نشدیم

لیکن دلمون لبریز از عشق به کودکانه

هالا حر چند کودک و فرزند دیگران!!!

شاهد مدعا عکسهای آلبوم خانوادگیه که پره از عکسهای بچه های مردم!

که همیشه ملت به امید من و داداشم که عاشق کوشولوها بودیم

می اوردن خونه مون ول میکردن!

والا...

ایضا در کوچه و خیابان هم دلمون واسه این فرشته های زمینی غنچ میره

و اصن بچه نازی میبینیم دیگه هوش و حواس نمیمونه واسه عآدم

اینه که جهت تسکین این آلام و رسیدن به آرزوها هر چند به اندازه گرفتن لپ یه بچه باشه

دوره های چریکی و عملیاتی زیادی رو گذروندیم

که چجوری باس لپ یه بچه را در انظار عمومی کشید که

اولا آبروی روحانیت معزز حفظ بشه

دوما والدین و اطرافیان بچه متوجه نشن

دیگه اینقدر حرفه ای شدیم که لپ بچه رو در بغل مامانش میکشیم

جوری که مادر محترمه که هیچ

خود طفل معصوم هم نمیفهمه از کجا خورده!!!


حالا واسه دوستان یه چشمه خیلی کوچیک میاییم

که خوب بگیرن این نکته رو که بزرگان فرموده اند:

الاحتیاج ام الاختراع

ترجمه روان:

وقتی به چیزی نیاز داشته باشی حر چند کشیدن لپ باشه

چه ابتکارات واختراعاتی که این حاجاغاها نمیکنن!


ساده ترین و معمولی ترین حرکت جهت نیل به مقصود رو میگم که انجامش با کمی تمرین مثه آب خوردنه:

البته بایست به این دو نکته هم توجه داشته باشین که:

۱) این روشها ویژه افرادیه که دور از بچه های خونه و فامیل هستن و دیگه مجبورن به بچه های مردم رو بیارن

وگرنه برای کسی که تو خونه سه قلوهارو داره حرام موبد و موکده

۲) این روش ساده تنها قابل اجرا بر کودکانی است که میتوانند راه بروند و بغل پدر و مادر نباشن.


نحوه اجرا:

با مشاهده کودک مورد نظر

که احتمالا دست در دست والد یا والده گرام راه میروند

با حفظ آرامش و خونسردی کامل

مسیر خود را تغییر داده

له طوری که منتهی الیه مسیر شما مماس با هدف باشد

/ با فرض اینکه هدف از روبروی شما داره میاد/

دست سمت راست خود را به شکل چنگک در آورده 

و با احتساب قد کوشولوی هدف مورد نظر

در امتداد بدن خود به دقت تنظیم نمایید

حال با عبور تنگاتنگ و مماس از کنار هدف

در لحظه عبور طفل مذکور

به یکباره چنگکها را بر روی لپ هدف قفل کرده

سریعا رها نمایید!


توجه: از تند کردن قدمهایتان پرهیز کنید

که در صورت اعتراض کودک در مظان اتهام قرار نگیرید.

  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت

آخرین جمله های همیشگی مکالمه تلفنی با پدرم:

بابا دعام کن...

بابا سر نمازات دعا کن...

بابا دعا کن کارام درست بشه ...

بابا التماس دعا...

بابا...

  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت
دوستانی که به صورت عمومی و خصوصی
اعلام میفرمایین که از حقیر سراپا تقصیر خوشتون نمیاد
که البته بنده هم اصراری بر خوش آمد همگان ندارم
ولی این که از ما خوشتون نمیاد
دو راه داره:
یا مارو نمیشناسین و خوشتون نمیاد
که اشتباهتون واضحه در این حالت
(ناخشنودب بدون شناخت)
یا میشناسین و خوشتون نمیاد
که در این صورت شناختتون
دو راه داره:
یا شناختتون غلطه
که باز خوش نیامدنتون انصاف نیست
(ناخشنودی ناشی از شناخت غلط)
یا شناختتون صحیحه
که باز در این صورت شناخت صحیحتون هم
دو راه داره:
یا مارو به خوبی شناختین
که در این صورت خوش نیامدنتون
نشان از انحراف فطرت طبیعیتون داره
(ناخشنودی از انسان خوب)
یا اینکه مارو به بدی شناختین
در این صورت
(ناخشنودی از انسان بد)
اگه از ما بدتون میاد
حق دارید
والا...
  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت

سی سال از خدا عمر گرفتیم

تا آخر طعم هدیه روز مرد رو چشیدیم

طعمی که شد جزو ماناترین طعم های زندگیم


+ همه عمر روز مرد کسی بهمون محل نداد که

جوون مجرد و عزب اوغلی رو چه به مردی؟!

و روز جوان هم یکصدا فرمودند: از سنو سالت

خجالت نمیکشی خودتو جوون حساب میکنی؟!


پ.ن:

به شترمرغ گفتن: بار ببر

گفت: من مرغم!

گفتن: خب پس تخم بزار

گفت: من شترم!

والا...

  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت

هفتاد و دو روز با شما همراه بودیم

و درین شب عزیز تعداد پستها 

از سیصد هم گذشت...

سیصد پست

خندیدیم

با هم گفتیم

و صحبت کردیم

همدل و همراه شدیم

فیض بردیم و فیض دادیم

با تشکر از همه شما دوستان عزیز

خواستم عرضه بدارم محضر مبارکتون

که زین پس بنده رسما از جوابگویی به نظرات

(نه اینکه قبلا خیلی پاسخگو بودم مثلا)

عذر خواسته و مجبورم وقت کمتریو

با شما بگذرونم و بیشتر به کارا و

تحقیقات و مسیولیت های

علمی و کاری خودم

بپردازم حداقل

تا مدتی

که

دوباره

سر و سامانی به

اوضاع خودمو کتابامو

درسام و زبانم و شغلم و ... بدم

البته امیدوارم از حجم کامنتهای دوستان

کم نشه که خوراک روحی ما همین کامنتاست ولا غیر

ما نیز با فراغ بال سعی میکنیم زارت و زورت آپ کنیم که کوپن

ده تایی روزانه مون استفاده بشه و حیف و میل نشه!!!

البته کماکان سعی میکنم ده الی بیست درصدشو

خصوصا کامنتو سوال پرسشگران عزیزی که

همیشه شرمنده شون شدم و نتونستم

آنچنان که باید و شاید جوابگوی

سوالات گوناگونشون باشم

و اون کامنتایی که

تیکه خورشون

ملسه و

نمیشه ازشون

چشم پوشید اصن!!!

کامنتایی که دوستان درضمنش

خواسته باشن به کامنت مدنظرشون

جواب داده بشه رو حتما حتما جوابگوییم


+ امشب نیز حرم حضرت به نیابت از تمام دوستان

مجازی دعاگو و نایب الزیاره بودیم البته اگه خدا قبول کنه 

  • حاجی ره
۲۲
ارديبهشت

خانواده ه.خ گرام که تشریف اورده بودن

و مارو اواره کرده بودن

بعدش که رفتن کرده بودن

و البته ه.خ رو هم با خودشون بردن کردن

و من تونستم به خونه برگشتن کنم

یخچال مفلوکمان که بعد عید هیچ خریدی براش نکرده کردن بودیم

در حالت عجیبی مشاهده کردن کردیم:

اقسام ما الشعیر (متاسفانه از این معمولیا و حلالش!!!)

چند نوع پنیر محلی و رسمی

تخم مرغهای رسمی و محلی و مشکوک به غاز

دوغ و کشک و آب نارنج

خیار و گوجه و ...

خلاصه مارو متحیر کردن

و در نعمات طبیعی و خداداد غرقیدن کردن مارا!


پ.ن:

دوستی پرسید زیتون رو ه.خ اورده

خواستم جواب بدم

پ ن پ مال باغای زیتون عمه منه!

بعد دیدم شاید در شان یه روحانی نباشه اینجور حرف زدن

و حتی شایدتر اون دوست عزیز در جو طربناک اینجا نباشه

این شد که این شد!


+ شب همگی اعم از خاموش روشن نیمسوز پرنور خوش!

والا...

  • حاجی ره
۲۱
ارديبهشت

یکی از فانتزی هایی که چند هفته ایه دارم بهش فک میکنم اینه:

این که برم زیر یه آبشار چند دقیقه وایسم...


پ.ن:

یه نمونه شبیه سازی شده شو تو حموم خونه دارم

ولی آبشارم آرزوست...


+ فانتزی شما؟!

بدون طنز پلیز...

  • حاجی ره
۲۱
ارديبهشت

عایا میدانید:

خوردن نون بربری

با پنیر املش

و زیتون شمال طعم بینظیری دارد؟!

حاجی ره


+ مدیونین اگه فک کنین خواستم 

دلی رو به قار و قور بندازم

یا معده ای رو به سوزش!

فقط میخواستم این ترکیبو به نام خودم ثبت کنم!

والا...

  • حاجی ره
۲۱
ارديبهشت

بنده به شخصه هیشوخ حتی ای پی هارو نیگا و کنترل نمیکنم

هر کی میخواد بیاد
هر کی میخواد بره
ولی درسته که اینجا اسمش دنیای مجازیه
ولی ما ادمای حقیقی هستیم
و نباس رفتارمون مجازی باسه
و خیلی چیزارو مجازی حساب کنیم
یکیش ارتباط صحیح و متقابل...
یعنی چی شیش ماه یه وب هر روز بخونی
و باهاش همراه باشب
اما یه رد پا هم از خودت نزاری...
نمیدونم شمایی که این کارو میکنی چه حسی داری
اما من احساس میکنم رهگذرهای همیشگی زیادی
هر موقع از پشت پنجره سمت خیابان اتاقم رد میشن
داخلو نگاه مبکنن
بدون 
هیچ حرفی
هیچ سلامی
هیچ لبخندی
  • حاجی ره