م م 10306: الانکسار الماموریه
البته خدمت دوستان عرض کنم که
در هر کاری احتمال شکست و ضایعگی هس
و حتی حرفه ای ترین افراد هم تو کارشون سوتی میدن
و این یه امر کاملا طبیعیه
از باب مثال
موقعیت:
ورودی حرم امام رضا علیه السلام
باب طبرسی
حاجی و دوست گرام در حال مشرف شدن به زیارت
حاجی: بچهه رو ببین
~ :خب؟!
حاجی: خب و کوفت! لپاشو ببین!
~: دیدم!
حاجی: فقط دیدی؟! من باس برم لپاشو بکشم
~: حاجی خربازی در نیار! بچه خوابه
حاجی: خواب نیس! سرشو گذاشته رو شونه باباش! چشاش بازه
لپشو بگیریم و بریم!
~: نکن حاجی! آبروریزی میشه
حاجی: چنون لپی واست بگیرم خود بچهه نفهمه
~: حاجی نکن زشته بیا بریم
حاجی: هیشکی نمیفهمه اولا
یه دقیقه هم بیشتر طول نمیکشه
...
چند دقیقه ای پشت سر پدر هدف مربوطه رفتیم
و کم کم فاصله خودمو با هدف کم کردم
دوست نا رفیقمون هم که از همون اول خودشونو کنار کشیدن از پروژه
دقیقا پشت سر باباهه بودم
بچهه رو نیگا میکردم و میخندیدم
از بس ناز و بامزه بود
اونم تپلی!!!
با اون چشای سیاش زل زده بود که حاجاغا چیکار داره!
عاغا در فرصت مناسب چنان لپی ازش کشیدم
که اصن دل امام رضا شاد شد!!!!!!!!!
با دلی آرام و خاطری آسوده و قلبی مطمین از پدر مربوطه جلو زدیم
و رفیقمون هم به ما پیوست
داشتیم در مورد درصد تحقق اهداف عملیات صحبت میکردیم
که صدای صحبت و خنده های زیرلبی از پشت سر توجهمونو جلب کرد
برگشتم عقب دیدم
اون خانم جوانی که از اول ورودی حرم پشت سر ما داشت میومد
خانم اون عاغا و مادر بچه بود!
پ.ن:
من موندم چه معنی داره خانم اینقدر عقبتر از عاغاش راه بره!
والا...
- ۹۳/۰۲/۲۳