۳۰
دی
دیر عصبانی میشد
وقتی هم عصبانی میشد زود از طرف راضی میشد و آشتی...
رضایت و عصبانیتش تو چهره اش داد میزد
تابلو بود حال دلش...
به دورترین نقاط شهر میرفت
برای عیادت بیماران
تشییع جنازه هارو شرکت میکرد
و بیکلاسی نمیدونست!
عاشق بوی عطر و اودکلن بود
وقتی هم عصبانی میشد زود از طرف راضی میشد و آشتی...
رضایت و عصبانیتش تو چهره اش داد میزد
تابلو بود حال دلش...
به دورترین نقاط شهر میرفت
برای عیادت بیماران
تشییع جنازه هارو شرکت میکرد
و بیکلاسی نمیدونست!
عاشق بوی عطر و اودکلن بود