امروز عصر رفتم خونه خواهرم
دعوت بودم به پخت پیتزا!!!
الان برگشتم!
ولی خیلی خوش گذشت!
(یه شکمویی رو خیلی یاد کردم!)
هشت تا پیتزا پپرونی پختم مــــــــــــــــــــــــــاه!
اسنادش هم موجوده!
از مرحله به مرحله تهیه پیتزا عکس گرفتم با موبایلم!
پ.ن:
دستور پخت تصویریشو میفروشم!!!!
پ.ن 2:
این پیتزا رو هم تو قم خونه رفقای مایه دار پختم!
چند وقت پیش!
https://www.dropbox.com/s/3jjp6ypk6nntgl1/20130502_144729.jpg
و این:
https://www.dropbox.com/s/z43kh1juccoozu0/20130502_150329%20%281%29.jpg
دیروز رفتیم باغ پدر دامادمون که پدر چند شهیده!
واسه صرف ناهار
باغ انار و انگور و انجیر
با یه سکوی بزرگ که سقفش داربست انگور بود
و نهری از آب سرد قنات از کنارش میگذشت
موقعی که سفره رو پهن کردیم
گفتم: جای خانم من خالی!
همه لبخند زدن!
بچه خواهرم از مامانش پرسید: مامان مگه دایی زن داره؟
بهش گفت: از خود دایی بپرس!
ساده لوحانه میگه: دایی ماشین که پر بود! ما که اصن جا نداشتیم!
میگم: خانم من 206 داره!
باور نکرد و از باباش پرسید: بابا دایی زن داره؟!
باباش:
از آخوندها هرچی بگی بر میاد! شاید قم زن داره و به ما نمیگه!
دیروز یکی از بهترین و شیرین ترین روزهای زندگیم تو این چند ماه بود!
واقعا لذت بردم.
خدایا شکرت
و از این لذتها به همه بندگانت بچشان!
بین فامیل پیچیده که:
از بچه فلانی پرسیدن: میخوای چیکاره بشی؟!
محکم گفته: دزد!!!
گفتن: چرا؟
گفته: میخوام شبا برم خونه های مردم
هر چی عروسک دارن رو بردارم واسه خودم!!!
پ.ن:
جالب این که عموش عروسک فروشی داره!
و تنها 800 هزار تومن تو یه سال عروسک و اسباب بازی خریده!
یه طبقه کامل از خونه شون هم اسباب بازی های ای بچه اشغال کرده!
پ.ن 2:
من تمام اسباب بازی های بچگیمو یادمه!
از بس محدود بودن!
اسباب بازی های من همون اسباب بازی های برادر و خواهر بزرگم بودن
که بهم به ارث!!! رسیده بودن
و بعد هم از من به بقیه به ارث رسید!!!
والا...
عاغا من از کامنت مفصل و نقادانه دوستی
شدیدا متنبه شده ام
و با خدا عهد میکنم
تا اطلاع ثانوی حرفی از موتور سواری و آش خوری و بستنی و اینا نزنم!
وبم هک شه اگه خلف وعده کنم!
پ.ن:
این یه مورد از محاکمه نامه تونو قبول دارم
میبینید که متنبه هم شدم!!!
والا...
اما حرفهای زیاد دیگه ای هم دارم
که به زودی عرض میکنم خدمتتون
سرکار خانم "مریم"
بابام میپرسه: امشب جلسه قرآن میای؟!
میگم: چه خبره؟ مگه هر شبه؟!
(آخه جلسه هفتگیه!)
میخنده و میگه:
خب یه هفته شده!
من: واقعا؟! همین دیشب پریشب بود که ...
پ.ن:
با این که میونه ام با شعر زیاد خوب نیست
اما عاشق این بیت شعرم:
اینجا این همه دوندگی کردیم
اشتر اک قبلی رو قطع کردیم
اشتراک جدید گرفتیم
و یه عالمه خرده کاری دیگه واسه اینترنت!
الان که تازه وصل شده
و وقت ثمر دادنشه
باس بزاریم بریم قم
که اونجا هم اشتراکمون تموم شده
و باز روز از نو
روزی از نو!!!
پ.ن:
دنیامون هم همینطوره!
تازه وقتی سربازیمونو رفتیم
شاغل شدیم
خونه مونو ساختیم
ازدواج کردیم
بچه دار هم شدیم
عزرائیل علیه السلام سر میرسه
و میگه:
"بسّه! پاشو! وقتت تمومه!"
(اونم بدون وقت اضافه!)
مژده به دوستان
(البته به شرط عدم ایجاد یا افزایش توقع!)
اینترنت منزل ما با تمام مشکلاتی که سر راه بوجود اومد همین الانه متصل شد
بلند صلوات بفرست!!!
اللهم صل علی محمد و آل محمد!
پ.ن 1:
البته از امروز دیگه رسما اینجا کاری نداریم
و منتظریم حالی دست بده
که بار بندیم به دیار دوست
اعنی قم!
پ.ن 2:
دلم واسه قم تنگ شده
خونه خلوت خودم
آشپزی خودم
رفقای خودم
درس هام
تحقیق هام
نوشته هام
...
از تخلیه هرگونه فاضلاب و نخاله اکیدا خودداری نمایید
عدم توجه پیگرد قانونی دارد!
این که شما بستنی نخورده اینقدر با ما پسر خاله (یا دختر خاله!!!) بشین
که واسه هر پست کامنتایی بزارید که بگویید از سر مهر و صفاست
اما من بجز بوی تحقیر و اهانت و حقد و کینه ازش استشمام نکنم
و این که تا حالا یه کامنت یا جمله نه مهربانانه!! یا مودبانه! بلکه خنثی از شما ندیدم
و این که خودتونو مجاز میدونین هرچی دلتون میخواد بگید و در مقابل انتظار جنبه!!! دارید از من
و این که من از شما جز شخصیتی بیمار (از لحاظ روانی و شخصیتی) برداشتی نداشته ام
(البته شاید نیمه خوبتون رو همیشه از بنده دریغ کردین!)
باعث میشه بنده اقرار کنم که حقیر در امتحان ظرفیت سنجی شما داوطلبانه!
و با کمال میل رد شده!!!
و نه تنها کامنتای شما برای من خنده دار نیست (به خاطر همون بویی که گفتم ها!)
بلکه عذاب آوره! و ممنون میشم دیگر "اینگونه" کامنتهایی نذارین
البته اگر جنبه دیگری از شخصیت شخیص شما هم هست
که برای ما مغفول مانده و به سلامت و ادب نزدیکتر است
خوشحال میشم زیارتش کنم!
