الکتیه
دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ
واسه بابام کت و شلوار گرفته بودن
خییییلی بهش میومد و خوشگل شده بود
داشتم لباس میپوشیدم
خواهر بزرگه ام میگه:
واسه حاجی ام دیگه باید یه کت و شلوار بگیریم
میگم: عمرا
من عروسی خودم کت و شلوار نمیپوشم, الان بپوشم؟!
میگن: چرا؟؟؟
میگم: خوشم نمیاد خو، همین پیراهن و شلوار...
همون موقع نگام میفته به کت آبی گردن غازی!!! براقی که یقه اش پره نگینه
تا نگامو میبینن میگن:
چی شد؟ حسودیت شد؟
میگم: این مال کیه؟؟؟
میگن: کت و شلوار داماده
با پوزخند میگم:من فک کردم زنونه اس...
+ همه شونو چسبوندم به دیوار
خییییلی بهش میومد و خوشگل شده بود
داشتم لباس میپوشیدم
خواهر بزرگه ام میگه:
واسه حاجی ام دیگه باید یه کت و شلوار بگیریم
میگم: عمرا
من عروسی خودم کت و شلوار نمیپوشم, الان بپوشم؟!
میگن: چرا؟؟؟
میگم: خوشم نمیاد خو، همین پیراهن و شلوار...
همون موقع نگام میفته به کت آبی گردن غازی!!! براقی که یقه اش پره نگینه
تا نگامو میبینن میگن:
چی شد؟ حسودیت شد؟
میگم: این مال کیه؟؟؟
میگن: کت و شلوار داماده
با پوزخند میگم:من فک کردم زنونه اس...
+ همه شونو چسبوندم به دیوار
- ۹۴/۰۳/۲۵