2042 الصداعیه
جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۳ ق.ظ
شب جمعه سالگرد مادربزرگم بود مسجد
که هر سال میگیرن
انقدر سرم درد میکرد که هرچی خانواده اصرار کردن نرفتم
لکن باخبر شدیم که شب آخر فرداس
انشا الله فردا...
شب هم خونمون روضه هفتگی بود
که دقیقا قبل از اومدن مهمونا رفتم تو اتاق و خوابیدم
هرچند خیلی دوس داشتم خاله هامو ببینم و ...
هرچند بچه هاشون دهن مارا صلوااات
که هر سال میگیرن
انقدر سرم درد میکرد که هرچی خانواده اصرار کردن نرفتم
لکن باخبر شدیم که شب آخر فرداس
انشا الله فردا...
شب هم خونمون روضه هفتگی بود
که دقیقا قبل از اومدن مهمونا رفتم تو اتاق و خوابیدم
هرچند خیلی دوس داشتم خاله هامو ببینم و ...
هرچند بچه هاشون دهن مارا صلوااات
- ۹۳/۰۹/۲۱