التزریقیه
پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۳، ۰۵:۱۷ ب.ظ
رفتم تزریقات دارالشفای جمکران
یه بیمار دیگم اومد
با همون سرنگا و داروهای من تو دستش
تزریقاتچی که اومد
شروع کرد واسه اونو زدن
وسطای کار طرف گف
حاجی زودتر از من اومده بودا
پرستار هم خیلی معذرت خواهی کرد
گفتم
طوری نیس! عجله ای ندارم!
به اون طرف هم که پشت پرده خوابیده بود گفتم
خواستم شما زودتر بزنی, اگه خوب بود و طوریت نشد
اونوخ منم بزنم!
به خنده افتاد و گف
حاجی مارو پیشمرگ خودت کردی
یه بیمار دیگم اومد
با همون سرنگا و داروهای من تو دستش
تزریقاتچی که اومد
شروع کرد واسه اونو زدن
وسطای کار طرف گف
حاجی زودتر از من اومده بودا
پرستار هم خیلی معذرت خواهی کرد
گفتم
طوری نیس! عجله ای ندارم!
به اون طرف هم که پشت پرده خوابیده بود گفتم
خواستم شما زودتر بزنی, اگه خوب بود و طوریت نشد
اونوخ منم بزنم!
به خنده افتاد و گف
حاجی مارو پیشمرگ خودت کردی
- ۹۳/۰۸/۱۵