ساعت پنج صبح
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۵۰ ق.ظ
خواهری زنگ زده
ما نزدیک قمیم
گفتم
بیایید جمکران
یه ساعت بعد زنگ زد جمکرانیم
با موتور رفتم جلو مسجد دنبالشون
از دور دیدم یه ماشین
دقیقا جلو مسجد
با چراغای روشن
وسط خیابون ایستاده!
فهمیدم ماشین ماست
کلا خانواده ما هرجا برن از بیخیالی تابلون!!
)))
ما نزدیک قمیم
گفتم
بیایید جمکران
یه ساعت بعد زنگ زد جمکرانیم
با موتور رفتم جلو مسجد دنبالشون
از دور دیدم یه ماشین
دقیقا جلو مسجد
با چراغای روشن
وسط خیابون ایستاده!
فهمیدم ماشین ماست
کلا خانواده ما هرجا برن از بیخیالی تابلون!!
)))
- ۹۳/۰۷/۲۶