حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

عاغا البیخیال لطفا

سه شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ب.ظ

پنج شیش ماه پیش با موسسه ای آشنا شدم
از طریق یه دوستی هم اطلاعاتی گرفتم در مورد کارشون
و حسابی به کار و طرحشون علاقه مند شدم
جوری که کلا مقوله ازدواجو بوسیدم و گذاشتم کنار...
تمام هدف و آینده مو متمرکز کردم رو اون موسسه
به سفارش همون دوست هم رزومه ای نوشتم برای اولین بار تو عمرم!!!
اونو واسش فرستادم که ایشون بهشون بده
ماهها گذشت و خبری نشد
آخر از ایشون پرسیدم که چه شد یار گرام؟!
گفت اگه تا حالا جواب ندادن حتما جوابشون منفیه
شماره مسئول موسسه رو داد
ما هم شاکی...
آخر معلوم شد اصن رزومه به دستشون نرسیده!!!
باز ما مستقیما رزومه رو فرستادیم
و کمین کردیم...

اما تو همین فاصله کمتر از یک ماه
باز خدا؟! مسیر زندگی مارو که تو اون موسسه خلاصه میدیدیم تغییر داد
یه حرکت کوچیک
یه حرف دوستی
یه قدم جدید
همه چیو عوض کرد...

پ.ن:
مدتها بود یه شماره ناشناس از تهران بهم زنگ میزد
منم جواب نمیدادم...
مشهد که بودم
یه بار تو حرم هویجوری بیکار نشسته بودم و در خلسه ای عیرفانی فرورفته بودیم
که باز این شمارهه زنگ زد
مام گفتیم: ببینیم چی میخواد بنده خدا!!!
خودشو کشت!!!
برداشتیم
گفت که از موسسه فلان و بهمانیم!!!
(یه نکته ای هم هست که بعدا در پست مرموزی عرض میکنم!)
اصن خشکم زد
گفت: چرا جواب نمیدی خو؟!
گفتم: من مشهدم خو! (الکی!!!)
یه صحبتایی شد و ...
دوباره روزای بعد زنگ زد و من جواب ندادم
ولی ول کن نبود که!
هعی زنگ میزد و ایمیل میداد
انگار فقط من مونده بود از تو کشته مرده های موسسه شون!
اصن سوزنشون گیر کرده بود رو ما انگار!
بازم من جواب نمیدادم
تا این که دیگه کم آوردم و باز جواب دادم
ایشونم قول یه مصاحبه رو در تهران از ما گرفتن!
همین فردا رو هم تو پاچه مون کردم
(البته چند روز پیش قول گرفتن)
حالا منم تصمیم عوض شده
روم نمیشه بهش بگم: عاغا من کلا بیخیال شما شدم!
مسیر زندگیم چرخوندم یه طرف دیگه!
فی الصیف ضیعت اللبن
دیر جواب دادی استاد...
نشد دیگه!

++ حالا باس فردا هلک و هلک تو این گرما بریم تهران مصاحبه
آخرشم بزنیم زیرش

+++ جالب اینکه قول یه اردوی 1 روزه رو هم ازم گرفت نامرد!
عاغا من منصرف شدم جون شما!
بیخیال...
:)))

پ.ن:
خواستم بگم چقدر مسیر آدم سریع و با یه اشاره انگشت کوچیکه خدا میتونه از این رو به اون رو بشه!!!


  • ۹۳/۰۶/۰۴
  • حاجی ره

نظرات  (۳۱)

گاهی گمان نمیکنی و میشود
گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است 
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود 
گاهی گدای گدایی و بخت یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود

این جور موقع ها من این شعرو میخونم.خعلی به دلم میشینه
عاره المی منم دلم میخواد این گربه رو بغللل کنم و قلقلک بدم...
خعلی نازن ایشون!
روحانی مچکریم...
اخخخ اونقد حال میده یکی که مثه گربه تویه عکس دراز کشیده یا خوابیده رو قلقلک بدی بعد تندی بخواد بلند شه

گردنش یه تِق میکنهو میگیره تا 2 ساعتم حسه مزخرفی داره
که قیافش واقعن خنده دارهههههه

الان یادم افتاد باز:))))))
هعی:)))))
حاجی برو مرد و مردونه بشین بگو این سیبو میبینی؟؟ من منصرف شدم کلا بیخیال :)))
دقیقا مثل این روزای من .........با یه چرخش همه زندگیم داره عوض میشه ......

دوستان
بنظرتون اینکه حاجی مدام کلمه تهرانو با ربطو بی ربط بکار برده چه معنی میده؟؟!؟!
:l
بوی تهدید به مشامم میرسه@_________@
.
.
.
حاجی باور کن اون دفعه فقط یه نقشه شومو پلید بود که چهره واقعی دوستانو نشون بدم که .... من الله التوفیق!!!

یاخدا فردا خودمو به خودت میسپررم
دوستان اگه خبری ازم نشد دیگه شما درجریان باشید برنامه چی بود!!!
هسم ولی نیستم 

نمیبینی نرسیدم پستو اول شم
ینی تیکه تیکه میام میرم یه نطقی میکنمو باز بای بای ا یکه بعدی:دی
نعععععع

کجای حاجی به جواد عزتی میخوره

طبق گفته خود حاجی ما نتیجه میگیریم

رییس داعش رو دیدی ؟؟؟

حاجی یه چی تو همون مایه هاس منتها باپیرهن


یخه شیخی و از این کفشای پاشنه خوابیده

اگه دقت کرده باشین

اکثر طلبه ها با جوراب غریبه ان!!!

حاجی که گویا با سلمونی کینه ی دیرینه

داره باریشهای بببببببببللللللللللند

حاجی کچل هم میتونه باشه؟




استناد به پست داعشیه.


واااااااای یکی بیاد منو

نجات بده با این هیولایی که

مجسم کردم شب خوابم نمی بره

المی کوشی؟هستی؟
وای محیصا مهم ترینشو گفتیااا خوب شد یادآوری کردی

کرانچی پنیری برا محیصا

تنده اتشینم بگیریییننن زیااااااااد
بقیه رو نمیدونم ولی من از کرانچیه تند سیر نمیشم اونم با ماست موسیر ^____^
وای خوب شد گفتی مینا, هاجی های بایم بخری ع این کیک دوقولوها هم سر راه سوسکم تونستین بگیرین(برای مینا جونم:دی خخخ)^______^
اه اه پاستیل اصن دوس ندارماااا نخرین هاجی

نمیدونم چیه پاستیل خوشمزس که همه میخورن هم خیلیییی شیرینه هم لزجهو لاستیکی مثه این میمونه که ادم داره کرم میخوره عووووق عوووووق
المی جان حالا که دستت تو کاره کرانچی پنیری چیطوزم اضافه کن . قربون دستت

دوستان فیلم "فرشته ها باهم می آیند" رو ببینید

راجع به زندگی یه طلبه هست

و اتفاقا نقش این طلبه رو هم جواد عزتی بازی کرده!

:)))


ولی بنظر من شبیه حاج آقا نیست اصلا!

سلام
خو من چرا و چجوری لحظه اولی که عکسو دیدم فکر کردم صورت شُتره؟ ! :||||||||

حاجی مسیر زندگیتون پیچیده سمت بادا بادا مبارک بادا انشاالله؟؟؟ :دی
اره هر وقتم میگم مامانمم میگه عاره

اونم همچین تصوری داره البته مامان اون فیلمه جواد عزتیو که در نقش روحانی هستو مد نظر داره 
ولی من کلن خوده جواد عزتیو میگم:دی
المی جون شنیدم به

های بای

علاقه وافری داری عزیزم

تخمه یادت رفت

میگن دخترا پاستیل دوس دارن من

که حس خاصی بهش ندارم!!!!!
وای المی
بخدا منم
تو فیلم کانال 3 جواد عزتی رو میبینم هی یاد حاجی میفتم!!

نمیدونم چرا هر وق هاجیو میبینم ینی هر وق نوشته هاشونو میخونم همش تصویر "جواد عزتی" میاد تو ذهنم

همیشه فک میکردم ینی فکر میکنم شبیه جواد عزتین :))

هاجیو مثه بابا اتی تصور کنین خخخخخخخخخ فک کننننننننن:))))
اوخ هاجییییییی شیرینی رو رد کن بیاد

شرمنده اخلاق ورزشیتون ولی خب خودتو لو دادین بالاخره
بدون هیچ مبهم و مرموز بودنی گفتین مسیر زندگیتون به کل عوض شده (قبلشم مسیر در راه این بود که دور ازدواجو خط کشیدین با این تغییر مسیر ینی چی؟؟!!!ینی ازدواج دیگه)

اخ جووووووون شیرینی که داری میگیرین سر راتون شامو بستنیو فالودهو شکلاتو چیپس سرکه نمکیو پفک چیتوز موتوریو ترشکو ...ترشکو....ترشکو.... اوممم واستین با دوستان مشورت کنم 

بقیه شو میگم خدمتتون^____^

دوسِتان چی دیگه بگم؟؟!!!یاری برسونین خواهشن^_^

بعد یه سوال برای من پیش اومد!

چجوری میشه که انسان اولویت های مهم و زندگیش رو عوض میکنه؟!

اولویت ها رو فدای چیزی میکنه که میشه بعدا هم به دست بیاره

منظورم بوسیدن ازدواج و کنار گذاشتنش بود!

سلام دقت کردین

حاجی مثل دخترا میمونه

البته امیدوارم بهشون بر نخوره(الکی)

معمولا دخترا شماره های ناشناس رو جواب نمیدن

که اگه یه آدم بیمار اون ور خط بود با جواب ندادن

دمشو بذاره رو کولش بره!

میشه توضیح بدین چرا تلفن رو جواب نمیدین

عایااااا؟

حالا برین مصاحبه رو هم انجام بدین

من که میگم از این ستون تا اون ستون فرجه

کارا رو هم بسپارین دست اون بالایی:)

تصمیم های خودتونو گردن خدا میندازین؟!!!

چقدر با قطعیت میگین بیخیالش شدین!!!

از کجا معلوم همونجوری از این تغییر جهت برنگردین/!

عمو حبیب
وووووی

 بگید دیگه الانه میره میخوابه هاا
بدو بدو

^_^
حاجی نخواب عمو حبیب کارتون داره.
واقعا عکس هماهنگه...
خب حاجی یه نه میگفتی خودتو خلاص میکردی..
والا...
میگن مهارت نه گفتن ، همینه...!
حالا شاید زیادم پشیمون نبودی..50 50 بودی...:)
گربه ـه خیلی خوشگله..
"یه چی قرار بود به حاجی مهلبون بگی
بدوو تا یادتون نرفته
^_^
اهم اهم"

پول هنوز به حسابم واریز نشده! :)))
عمو حبیب

یه چی قرار بود به حاجی مهلبون بگی
بدوو تا یادتون نرفته
^_^
اهم اهم
چقد زل زدم به عکس تا فهمیدم چه جونوریِ...
عکس هم اینقد پیچیده...اول فکر کردم بزِ...والا...
رشته ای بر گردنت افکنده دوست...
خیره حاجی ...
به شهر ما خوش امدی پیشاپیش ...:)
خدا کارشو خوب بلده...
والا...

ولی فک کنم خیلی به دلشون نشستی که ول کنت نبودنا...
اصن الهام شدی بهشون...
ملت فوضولیشون گل کرده ناجور!! به کامنت ها که جواب نمیدید لذا نپرسه بهتره :)
بارها برام اتفاق افتاده...
...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی