م م ۱۰۴۳۰: المصاحبیه
جمعه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ
تو اتوبوس
یه پسر بور و خوش قد و هیکل تبریزی کنارم نشست
برخلاف هیکل درشتش
چهره خیلی کودکانه ای داشت
ازم پرسید: شما متولد ایکسین؟!
با تعجب گفتم: آره
گفت: ترکی بلدی؟!
گفتم: نه متاسفانه!
(یکی از حسرتهای زندگیم...)
گفت: منم متولد ایکسم! ولی شما خوب موندین!
من موهام سفید شده!
گفتم: اتفاقا شما چهره تون حالت کودکانه خودشو حفظ کرده
معلومه تو زندگی سختی نکشیدین! درسته؟!
با تکون سر تصدیق میکنه
پرسید: طلبه این؟!
گفتم: آره
میگه: من همیشه به روحانیا احترام میزارم
دوسشون دارم!
امیدوارم ناراحت نشین
ولی بعضیا هستن به عمامه! فحش میدن
اینا ابله ان!!!
...
(به سختی فارسی صحبت میکرد)
پرسید: واسه طلبگی چجور میشه وارد شد؟!
میگم: یه امتحان سراسری مثه کنکور داره
بعد مصاحبه حضوری و تحقیقات محلی
میگه: چند سال باید بخونین؟!
میگم: حداقل شیش سال!
میگه: شما چقدرشو خوندین؟!
میگم: ده سال!
خیلی تعجب میکنه و میگه: برای چی ادامه دادین؟!
میگم: شاید چهار سال دیگه هم بخونم!
مثه مدارک دانشگاهی میمونه دیگه
دیپلم لیسانس و فوق و دکترا و ...
با خنده میپرسه:
شماها نمیتونین ریشاتونو تو حوزه بزنین؟!
میگم: شما که دانشجویی
شما میتونی با شلوارک بری سر کلاس؟!
میخنده!
میگم: میتونی که! چه اشکال داره؟!
میپوشی میری سر کلاس میشینی دیگه!
خنده ای از سر انکار میکنه و سرشو به علامت نفی تکون.میده
میگم: ریش هم همینطوره واسه ما!
میتونیم بزنیم ولی هیچکس اینکارو نمیکنه
(علاوه بر حرمت شرعی تراشیدنش)
عرف و شان طلبگی و تحصیل تو حوزه، داشتن محاسنه!
میگه: خیلی سخته که! ولی عادت میکنین حتما!
مژگم: ما که باهاش مشکلی نداریم!
خیلیم دوس داریم!!!
...
+ همیشه ترکهارو به صفا و اخلاص شناختم
و در شناختم به اشتباه نرفتم...
یه پسر بور و خوش قد و هیکل تبریزی کنارم نشست
برخلاف هیکل درشتش
چهره خیلی کودکانه ای داشت
ازم پرسید: شما متولد ایکسین؟!
با تعجب گفتم: آره
گفت: ترکی بلدی؟!
گفتم: نه متاسفانه!
(یکی از حسرتهای زندگیم...)
گفت: منم متولد ایکسم! ولی شما خوب موندین!
من موهام سفید شده!
گفتم: اتفاقا شما چهره تون حالت کودکانه خودشو حفظ کرده
معلومه تو زندگی سختی نکشیدین! درسته؟!
با تکون سر تصدیق میکنه
پرسید: طلبه این؟!
گفتم: آره
میگه: من همیشه به روحانیا احترام میزارم
دوسشون دارم!
امیدوارم ناراحت نشین
ولی بعضیا هستن به عمامه! فحش میدن
اینا ابله ان!!!
...
(به سختی فارسی صحبت میکرد)
پرسید: واسه طلبگی چجور میشه وارد شد؟!
میگم: یه امتحان سراسری مثه کنکور داره
بعد مصاحبه حضوری و تحقیقات محلی
میگه: چند سال باید بخونین؟!
میگم: حداقل شیش سال!
میگه: شما چقدرشو خوندین؟!
میگم: ده سال!
خیلی تعجب میکنه و میگه: برای چی ادامه دادین؟!
میگم: شاید چهار سال دیگه هم بخونم!
مثه مدارک دانشگاهی میمونه دیگه
دیپلم لیسانس و فوق و دکترا و ...
با خنده میپرسه:
شماها نمیتونین ریشاتونو تو حوزه بزنین؟!
میگم: شما که دانشجویی
شما میتونی با شلوارک بری سر کلاس؟!
میخنده!
میگم: میتونی که! چه اشکال داره؟!
میپوشی میری سر کلاس میشینی دیگه!
خنده ای از سر انکار میکنه و سرشو به علامت نفی تکون.میده
میگم: ریش هم همینطوره واسه ما!
میتونیم بزنیم ولی هیچکس اینکارو نمیکنه
(علاوه بر حرمت شرعی تراشیدنش)
عرف و شان طلبگی و تحصیل تو حوزه، داشتن محاسنه!
میگه: خیلی سخته که! ولی عادت میکنین حتما!
مژگم: ما که باهاش مشکلی نداریم!
خیلیم دوس داریم!!!
...
+ همیشه ترکهارو به صفا و اخلاص شناختم
و در شناختم به اشتباه نرفتم...
- ۹۳/۰۳/۲۳