حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

م م 10250: الحسرتیه...

جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۴۱ ب.ظ


چند وقت پیش که رفته بودم شهرستان!

تو کوچه بودم و تازه میخواستم زنگ در خونه خاله مو بزنم

که یهو یه خانم خیلی لاغر اندام با چادر مشکی پیچید داخل کوچه

بهتم زد!

خانم "چ" بود!

معلم مهد کودکم!!!

دستم رو زنگ خشک شد!

اینقدر خواستم سلام کنم و خودمو معرفی

نتونستم...

:(


پ.ن:

خاطرات زیادی از مهد کودکم یادمه...

  • ۹۳/۰۲/۱۲
  • حاجی ره

نظرات  (۳۰)

  • ۳۰ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۵۷
  • کفشدوزک

    • ای بابا اینجا هیچی نداره تیک بزنیم ما هی اسممونو ننویسیم؟!

    اهان میخواستم اینو بگم !!

    حاجاقا از رو چادر لاغریشونو چجوری تشخیص دادین؟!!!!
    پاسخ:
    اگه عضو بلاگ باشین نیازی نیس

    از چهره کشیده و استخونی و جثه کوچیکیشون
    بیشتر باز کنم مطلبو؟!
  • ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۳۸
  • نعـنا
    • مهدکودک :O
    من دیروز اسم مدرسه دبیرستانمُ شنیدم یادم نمی اومد این اسم مدرسه دبیرستانُ راهنماییُ ابتداییم بوده!
    استاد ترم پیشمُ اتفاقی گذری دیدم می گفتم این چقد آشناس اما یادم نمی اومد کیه!
    اونوخ شما مهدکودک :O
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۵
  • خانم مهندس
    • هی وایِ برمن!!!!
    میدونی حاجی چه سوتی دادم:/
    البته تقصیرمن نبوداااا!!مامانم هی صدام میکرد!مهندس بیا شام!منم پاسخ به کامنتو نتدتند خوندم!
    فکر کردم نوشتی"کتابِ فرارهِ"!!!!!!!!!!!!
    تو این کتاب نوشته که بعضی خاطرات تو ذهن حک میشن:دی

    [آیکونه مهندس که تو افق محوشده]
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۴۲
  • فیروزه ای
    • هنوز لُپ لُپمو باز نکردم که از توش مهندسو بکشم بیرون :))


    * ایشون مهندس ناظر هستن!
    پاسخ:
    چقد بد با چیک اینجینیر ما صحبت میکنین!
    نچ نچ نچ!

    + ما مهندس ناظر نمیخواییم!
    آستین بزنین بالا
    بیایین سر کار!
    والا...
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۵
  • خانم مهندس
    • حاجی سرتری:)

    تو این کتابِ!راهی ننوشته بود که بجای خاطرات!! درسامون یادمون بمونه خودبخود بدون هیچ تلاشی!بدون خوندن:)))
    پاسخ:
    یه کاسه ای زیر بشقاب هس که شما مهندسا دارین از روحانیت معزز تعریف میکنین!!!
    من مشکوکم!!!

    + چیز خاصی نبود
    فقط یه توصیه عمومی کرده بود که فقط رشته های مهندسیو انتخاب کنین!
    :)))

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۰
  • المی
    • من اصن معلم مهدم یادم نمیااااد چه هیکلی بوده چه برسه به قیافهو فامیلو اسم از بس بچه خوبی بودمو اصنم عر نمیزدمو مامانمو نمیخواستم اصنم مامانم نمیومد سر کلاس با من بشینه اصنم از سرو کوله مامانم بالا نمیرفتم اصنم خیلی به معلمم توجه نشون میدادم  اصنم لوووووسو نق نقو خودتونین ... :|
    پاسخ:
    من حرفی ندارم!

    + حضرت م‍ژگان! خدا بهتون صبر جزیل و اجر جمیل بده!
    چی کشیدین!!!!!!!!!!!!!!!
    والا...
    :)))))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۲۰
  • ℳ𝓲ss ℰℓ𝓲
    • اهه! D:
    چه افتخاری نصیبمون شد بی هوا! :->
    اثزات دعاهای دیشبه گمونم :))
    ولی جایزه تون برا خودتون!
    من اصن قرار نبود مهندسی بخونم P:
    پاسخ:
    به حر هال جایزه مال شماس!
    ما بری الذمه ایم!!!
    :)))

    + خدا بر توفیقاتتون بیفزاید علاوه بر توفیق مهندسی نخوندن!
    :))))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۱۸
  • فیروزه ای
    • پشت هر کامنت گذار محترمِ موفق، که به درجه 6000امین ثبت شده 5999 نفر بودن که حمایتش کردن تا اوشون به اون درجه نائل بشه
    پاسخ:
    عجب حدیث صحیحی!!!
    احسنت!!!

    + چرا از چیک اینجینیر خبری نیس؟!
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۱۱
  • ℳ𝓲ss ℰℓ𝓲
    • یعنی مهندسا اینقد تعطیلن؟؟؟ :))
    پاسخ:
    تبریک!
    شما شش هزارمین کامنتو گذاشتین!
    به عنوان جایزه دیگه مجبور نیستین مهندسی بخونین!!!

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۱۰
  • خانم مهندس
    •  میگم حاجی میدونستی
    ابوعلی سینا، از موقعی که آسمون رو مشبک!! دیده یادش بوده!(به زبان خودش)
    موقعی که مادرش میرفته لب رودخونه لباس بشوره،یه توری می انداخته رو سبدی که ابوعلی سینا بوده تا از گزند پشه هاو..... درامان باشه.بعدایشون آسمون رو مشبک میدیده!!!
    شما ازقبلتر از اون یادتونه.ایول.کارت درسته.شاید ابوعلی سیناهای بعدی شماباشید.

    +من امروز یه کتابی رو میخونم!!فرداش میخوام برا دوستام تعریف کنم یادم نیست:))))
    جدی!!!:D
    پاسخ:
    البته خودم شک دارم به این نکته که شاید من زیادی شیر خوردم و دیر از شیر گرفتنم!
    هنوز از مادر گرام نپرسیدم
    که ببینم من از بوعلی سرترم یا نه!!!
    :)))

    + کتاب فرّاره 
    بعضی خاطرات خود بخود تو ذهن حک میشن
    بدون هیچ تلاشی...
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۰۱
  • فیروزه ای
    • ایـــــــــــــــــــــــــش. چه جلافتا و چه لقب هایی!
    یعنی همه شما رو با حاجی ره میشناسن ؟ :))
    پاسخ:
    ه.خ که کوشولوئه
    فقط من حاجیم دیگه!!!
    :)))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۵۴
  • فیروزه ای
    • اِوا خاک بر سرم
    از صبح تا حالا هی به مامانم میخوام تبریک بگم یادم میره. همچنین به خاله هام :(
    چقدر من بدما.
    البته مگه این علفا برای آدم هوش و حواس میذارن!
    پاسخ:
    خسته نباشید عرض میکنم!
    تبریک گفتن که دیگه خرج نداره استاد!
    والا...

    + احتمالا علفاش سمی بودن!
    :))))))))))))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۴
  • پیمان/پیمانه!
    • من نکته اصلی پست رو بی خیال نشدم دلم نمی خواست درباره اش بنویسم!! بذار رک باشم حاجی.. همه معلم های دوران تحصیل من حالم رو به هم میزدن بی رو دربایستی.. حییییف که نمی خوام آدرس بذارم وگرنه می فهمیدی چقدرررر معلم های قدیمی ام رو پست کردم توی وبلاگم و رفتارهای ناپسندشون رو که حتی توی ذهن یه بچه کلاس اولی یا دومی مونده نوشتم.. والااااا
    پاسخ:
    من برعکس!
    هشتاد درصد خاطره هام خاطرات خوبه!
    خوب و بد تو هر قشری پیدا میشه یکیش معلمی!
    خدارو شکر شهر ما معلمای خیلی خوبی داشت...

    + حالا نمیشه ادرستونو بدین عایا؟!
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۲
  • نگین
    • خب دادیم کادوشونو امشب ..هم بابا هم مامان تولدم ک گرفتم مشهد :)))
    علان دیگه شپشا قر میدن روز پدرم مونده :)))
    +مامان من اول ابتدایی معلمم بوده :)
    خخخخ...
     من معلم اول ابتدایی ام را دوست دارم .
    من عاشق او عسدم .
    من.. دی:
    بگمممم بگممممممممم؟
    ..............................................................................................
    +حاج اقا دعا مردیم شمارو!!بله!
    خوب هستین؟
    خوشید؟
    نگرانمون کردین حاج اقا
    :)
    چه خبرا؟
    ه.خ خویه؟ معلم نبوده؟؟
    عصن مدیونین فک کنین من همه رو برا این جمله اخری سوال کردم :))

    :)))

    +حاج اقا میگم شب ارزو دوستان رو هم دعا کردین بلکه ما هم شاید شامل شیم؟؟؟
    :)
    انشالا سالم و سلامت باشین :)
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۳۲
  • نگین
    • خب دادیم کادوشونو امشب ..هم بابا هم مامان تولدم ک گرفتم مشهد :)))
    علان دیگه شپشا قر میدن روز پدرم مونده :)))
    +مامان من اول ابتدایی معلمم بوده :)
    خخخخ...
     من معلم اول ابتدایی ام را دوست دارم .
    من عاشق او عسدم .
    من.. دی:
    بگمممم بگممممممممم؟
    ..............................................................................................
    +حاج اقا دعا مردیم شمارو!!بله!
    خوب هستین؟
    خوشید؟
    نگرانمون کردین حاج اقا
    :)
    چه خبرا؟
    ه.خ خویه؟ معلم نبوده؟؟
    عصن مدیونین فک کنین من همه رو برا این جمله اخری سوال کردم :))

    :)))

    +حاج اقا میگم شب ارزو دوستان رو هم دعا کردین بلکه ما هم شاید شامل شیم؟؟؟
    :)
    انشالا سالم و سلامت باشین :)
    پاسخ:
    دایی منم معلم فیزیکم بوده!!!
    ......
    ه.خ غرق درس و مشقه
    هنوز هیچ تجربه کاری و اداری و اجرایی نداره
    پاک پاک!!!
    .....
    مگه نرسید اثر دعاها بهتون؟!
    والا...
    :)))
    همچنین!
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۲۱
  • نگین
    • روزتون مبارک
    پاسخ:
    ان شاء الله...
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۹
  • میم . شین
    • بز منقار دارد ؟! o_O
    پاسخ:
    سوال خوبیه!
    ندارد عایا؟!
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۹
  • پیمان/پیمانه!
    • لایک به قسمت دوم کامنت مریم گلی! مرفه بی درد! والاااا 
    پاسخ:
    عجب آدمایی پیدا میشن!!!
    شما نکته اخلاقی پستو ول کردین
    چسبیدین به ...
    استغفرالله
    :))))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۱۹
  • میم . شین
    • چه جالب !
    من از معلم مهدکودکم هیچ ذهنیتی ندارم . حالا خیلی ههم نگذشته ها . پونزده شونزده سال مثلا .
    ولی خب یادمش نمیاد اصلن . فقط فرم مهدکودک یادمه و یه خاطره ی گنگ از خمیر بازی !
    معلم آمادگیم ولی خوب یادمه !
    یه روز تو آینه شمعدون فروشی دیدمش داشت عروس میشد !
    نرفتم جلو اصن ! D:
    پاسخ:
    مگه مهد کودک و آمادگی فرق میکنه؟!
    ما یکی فرض کردیم!
    خسته نباشین!
    :)))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۰:۵۱
  • مریم گلی
    • من دلم برای معلم دوم دبستانم تنگ شده
    (که در موردش نوشتم ...) فوت شده متاسفانه. :(((

    + ما رو مهد نفرستادن که معلم داشته باشیم!
    مهد مال از ما بهترون بوده!!!
    والا...
    پاسخ:
    بله خوندم!
    خدا بیامرزتشون!

    + والا ما پدر مادرمون سر کار میرفتن
    گفتن یا مهد یا بهزیستی و پرورشگاه!!!
    ما هم مهد رو انتخاب کردیم!
    (به یاد چیک اینجینیر!!!)
    :))))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۴۱
  • Lily ..
    • من که مهد کودکی نبودم
    معلم اول ابتداییم رو هم ببینم رامو کچ میکنم!
    یادم نمیره سره 18 با چوب زد کف ِ دستم :|
    هیچ وقت هم نمی بخشمش :|
    پاسخ:
    چوب معلم گله
    هر کی نخوره خله
    پس چی میشه؟!
    والا...
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۵۴
  • ماבرگُلـ‗_✿_‗ـها

    • اولا....من چون دخدرم گفتم ماچ موچیش میکردم

    دوما......اون خانم نهایتش 60 به بالا سن داره والا نامحرم چیه؟؟؟خخخخ

    سوما......همون سلام بس بود براشون که ماشالا خجولت کشیدین

    چهارما....خوبه با اون ریش و محاسن ماچ .... نبود

    پنجما......

    بگم یا قانع شدین؟؟؟؟؟؟؟هوووووووووم؟؟؟؟؟؟


    + بستنیمو میدین یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟
    پاسخ:
    خب ما که دختر نیستیم راه حلی داره عایا؟!
    یعنی بالا رفتن سن جزو مواردی که باعث محرمیت میشه؟!
    :))))
    همه چی از یه سلام شروع میشه!
    نه که نبود! انتظار دیگه ای داشتین؟!
    جواب دیگه ای میخوایین یا قانع شدین؟!

    + بستنی رو رد کنین بیاد!
    آیکون حاجاغای پیروزمند
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۱۱
  • گمشده ام
    • اوووه حاجی جدی ...خاطرات مهد کودک هم یادته...چه باحال.....
    من چند خاطره بیشتر یادم نیس....البته مهد نمی رفتم...شاید برا همونه....:)))))))
    پاسخ:
    این که چیزی نیس!
    چند دفه خواستم پست بزارم در مورد خاطرات شیر خوردنم!!!
    گفتم کسی باور نمیکنه اولا
    تازه ضایعهم هس!
    جدی!!!
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۰۳
  • نگین
    • ُالسلام علیک با حاج اقا
    آق معلم دی:
    حالا ما دیشب یادمون بود ب نت دسترسی نداشتیم روزتونو پیشاپیش تبریک بگیم تکلیف چیه؟؟؟
    تازه اگه بودین مث مامانو خالم باید بهمون پیتزا میدادین
    شب معلم بود اخه دیشب :))))
    نه ه بستنتی باشما بود :))))
    پاسخ:
    سلام علیکم و رحمه الله
    زیارت قبول انشاء الله
    به جای کادو رفتین بنده های خدارو تیغیدین؟!
    خدا به دور!!!!!!!!!!!
    از ما هم انتظر دارین تازه؟!
    نچ نچ نچ...
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۸:۰۰
  • خانم مهندس
    • یه دفعه معلم اول ابتدایی مو دیدم,رفتم جلو سلام علیک کردم.
    نشناختم.ههههههههه
    خونوک شدم,برگشتم:-)))))
    راستی راه افق کدوم طرف بود؟؟؟:-!
    پاسخ:
    اینو دو تا امتیاز حساب میکنم!
    سه بر یک به نفع بنده!
    :)))))))

    + کاش ایشونو میشناختم میرفتم واسه تقدیر و تشکر 

  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۵۸
  • ℳ𝓲ss ℰℓ𝓲
    • همش به کنار
    ماشالا حضور ذهن!
    معلمای راهنمایی مو هم یادم نمیاد!!!!
    پاسخ:
    شما در آینده مهندس میشین!!!
    :)))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۵۱
  • پریشان نویس
    • اخیییییی
    به روزیم با باز هم تنگ شد دلم 
    Www.parishaniat.blog.ir
    پاسخ:
    هوم...
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۹
  • خانم مهندس
    • حاجی,عکستم که رو تخته کشیدی,:-)))))
    ریاضیاتمم که......٢+٢=٢٢؟؟!
    (در راستای چزوندن!یک ,هیچ به نفع من：)))))
    پاسخ:
    این عکس قدیممه
    الان ریش هم دارم!!!
    پ ن پ 33؟!
    (یک یک به نفع جامعه روحانیت!)
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۸
  • مادر گلها
    • چقدشما خجولین عاخه.....
    من اگه بودم....
    نه حالاکه فکرشومیکنم منم عین مجسمه ماتم میبرد خخخخ

    نه خوداییش میرفدم دستشوماچ موچی میکردم
    پاسخ:
    من با این همه محاسن و ریش برم دست یه خانم نامحرمو ماچ کنم عایا؟!
    داریم اصن؟!
    :))))
  • ۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۷:۴۶
  • مادر گلها
    • اول هورررااا
    پاسخ:
    هیپیپ هورااا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی