خدا رو شکر صدای آژیر آمبولانس نشنیدم اما یه صدای انفجاری شنیدم که خدا نصیب نکنه! :| احتمالاً انداخته بودنش وسط خشکه رود وگرنه صدای آژیر آمبولانس و ماشین آتش نشانی و پلیس و مقادیری جیغ بنفش وای بچه م و فریاد سوختم سوختم حتمی بود!
"چرا بقیه داشته باشند و من نداشته باشم" هایمان را بچپانیم وسط دور ریختنی ها و بگذاریم پشت در. " با همین هایی که دارم هم خوشبختم" هایمان را بگذاریم لب طاقچه، روی ترمه ی یادگاری مادربزرگ، کنار آینه و شمعدانمان.
میدونم بی ربطه،ولی خیلی به دلم نشست گفتم با همه شریک بشمش
ای حاج عاغاهایی که به آغوش گرم خانواده بازگشتید و از پی هم پست می گذارید و جیم می شوید و ثبت کامنت هایتان را به امان خدا رها می کنید بدانید و آگاه باشید تعطیلات نوروز گذراست و رجعت به قم نزدیک است و همانا رسوا خواهید شد!!!
+بیاد آورید شبها و روزهایی که در چنگال ه.خ نامرد اسیر بودید و چشم امیدتان به این مخاطبان باشد که توبه کنید و رستگار شوید!!!