م م 889: حیاتنا المتعبه!!! (زندگی سخت ما!)
مرحوم کسری یه پستی داشت در مورد:
موقعی که از خستگی
پشت چراغ قرمز
روی موتور!!!
چرت زده
و مابقی قضایا ...
خیلی این پست متاثرم کرد!!!
...
امروز سر کار نرفتم
و نشستم عین آهو!!! زبان خوندم
بعد هم چهار ساعت کلاس!
یعنی عملا دیگه چیزی نمیفهمیدم
کلاس هم تقریبا نیمه خصوصیه
نمیشه اون پشت مشت ها خودتو قایم کنی
یا به این امید باشی که با تو کاری ندارن
هعی میخواستم به استاد بگم:
استاد! اگه میشه من جواب ندم
من دیگه هنگ کردم! نمیکشم!
...
استاد: حاجی!!!
من گیج در حالی که سرمو از پشت تکیه دادم به دیوارو چشامو بستم: بله؟!
استاد: نوبت شماس!
ایکون حاجی در حالی که اصن نمیدونه کجاست و کجارو باید بخونه!
استاد با خنده: نمیخواد حاجی!
نمیخواد!
شما اصن رفتی...
بعد از نماز کلاسو پیچوندم و برگشتم خونه
توی راه تو اتوبوس نمیتونستم خودمو از خستگی نگه دارم
اونجا بود که باز یاد حرف کسری افتادم
پ.ن:
شاید امروز دیگه کامنتارو تایید نکنم
سرم هم درد میکنه
خسته ام اما عجیب میخوام هعی پست بزارم و بنویسم ...
- ۹۲/۱۱/۲۱