م م 823: کما کان! (مثه قبل!)
هفته قبل رفتم حرم
یه زیارت مفصل و یه دعای مجیر
خیلی خیلی بهش اعتقاد دارم!
هروخ کارم خیلی گیر میکنه
یا کار مهمی دارم پیش خدا
یا غم و غصه هام زیاد میشه
میرم حرم و میخونمش!
واسه اینکه که اگه باز استخاره بد اومد تحملشو داشته باشم
نمیخوام این موردو از دست بدم!
دلم پیشش گیره
یعنی میشه؟!
از خدا میخوام هرچه رو که خیره واسم پیش بیاره!
و اگه باز نشد هوامو داشته باشه
و نگذاره بهم سخت بگذره!
...
رفتم مدرسه سطح یکم
به دیدن استادی که از شاگردان و دوستان آقای بهجته!
پیرمردی دوست داشتنی، خاص و ناز!
ده دقیقه ای از پشت در کلاس نگاهش میکنم
دیدنش هم آرامش بخشه!
هر چندوخ یه بار واسه دیدنش میام
گاهی از پشت پنجره و گاهی هم میرم داخل!
راس ساعت کلاس تموم میشه و میرم تو!
خیلی گرم دستامو میگیره و سلام و احوالپرسی میکنه
طلبه ها تعجب کردن از این که استاد یکی رو اینقد تحویل گرفته!!!
میگه: شنیدم فلانی ازدواج کرده!
میگم: بله! اما به کسی خبر ندادن! هنوز محرمانه اس!
میگه: تو خبر داشتی؟!
میگم: به من گفته بود! اما کس دیگه ای نمیدونه!
میگه: خب تو چیکار کردی؟!
با شوخی و طعنه میگم: حاجاغا اگه یکی از اون استخاره هاتون خوب اومده بود
الان ما هم رفته بودیم!
میگه: تو خودت بیعرضه ای!
( از همون موقع که پایه شیش بودیم اسم منو گذاشته بود بی عرضه!!!)
میگم: استخاره شما خوب اومد و ما بیعرضگی کردیم؟!
میگه: اونایی که خوب اومد چی؟!
میگم: نشد! تقصیر من نبود!
میگه: خب حالا چی؟! کسی رو در نظر داری؟!
میگم: اگه استخاره شما خوب میاد، بله!!! حاجاغا فقط خوب بیادها!!!
(همه دور و بری ها میخندن!)
قرآنی به دست میگیره و حمد میخونه و دعا
چند دقیقه بعد...
بده!
لبخند تلخی میزنم!
دست دراز میکنم واسه خداحافظی
با دوتا دستاش دستمو میگیره
رو میکنه به آسمون
دعای حفظ مسافر رو میخونه
صبر میکنم دعاشون تموم بشه
با صدای گرفته ای میگم:
حاجاغا خودم میتونم مواظب خودم باشم
واسه چیز دیگه ای دعا کنین!
...
- ۹۲/۱۱/۰۷
جدی هم میگم...