م م 690: الضیافه! (میهمانی!)
سه شنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۴ ب.ظ
تو ماشین نشستیم منتظر آماده شدن پیتزا
رفیق راننده که روحانی و معممه میگه:
حاجی! یه چی بگم گوش میکنی؟
میگم: بگو!
میگه: سرتو تو آبگوشت میکنی؟!
هر هر هر هر
میگم: (بوووووووووق)
میگه: نه! جدی! یه چی بگم؟!
باز میگم: بگو!!!
برو از اون لبوئیه واسم لبو بگیر!
یه گاری لبوئی داره از میدون رد میشه و از ما دور!
دس میکنه از جیبش بهم پول بده که میزنم بیرون از ماشین
تو میدون میدوم و از یه تصادف جون سالم به در میبرم!
به طرف میگم: لبوهات نرمه؟! پخته پخته؟
میگه: نرم نرمه! نیگا!
چاقوش به همشون فرو میکنه!!!
یه تیکه ازشون میکنم میخورم!
کیلوئی چند؟!
۴۰۰۰ تومن!
اندازه ۵۰۰۰ تومن بده!
پ.ن:
گفتم تو تاریخ بمونه این لحظات!
همیناست که میمونه از ما!
والا...
- ۹۲/۰۹/۱۹
بفرمیو لبو ؟ :D