م م 416: عفواً یا سیدی! (آقای من، مارا ببخش!)
جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۰۴ ب.ظ
جمعه 22 شهریور1392 ساعت: 19:10 | توسط:حاج میــرزا | ||||
دوستم پیامک داده : «نیامــــــــد..» زدم تو ذوقش جواب دادم: « "اومدنی" نیس که... "آوُردنی" ـه... باس رف دنبالش.. باس هرجور هس نازشو کشید.. فرزند علـی با اون همه امضای کوفی اونجوری شد آخرش... حالا تو میخوای با چارتا بیا بیای ما خدا این آخرین ذخیره ش رو هم دودستی تقدیم کنه؟!! اگه راس میگی "پاشو" شال و کلا کن دست 4 نفرم بگیر برو تا نیاوردیش کوتا نیا...» بعد فقط نشستم و گریه کردم... اینقدر رو دلم سنگینی کرد که اومدم اینجا بگم سبک شم.. خوش به حال شماها، دوروبرتون پر از همفکر و هم دغدغه ست... ما چی... ) : و آخر دعوانا أن بگو تا انتظار این ست... اسبی زین نخواهد شد... | |||||
وب سایت ایمیل | |||||
م م 415: دروس الاخلاقیه! (درس های اخلاقی) |
نه حاج میرزا!
اینجا هم کسی منتظر نیست!
اینجا هم عصر جمعه
که من نیم ساعت زودتر میخوام برم مسجد
همه میپرسن: کجا؟ کجا داری میری؟!
یعنی حتی به یاد ندارند که:
شاید آن یار سفر کرده چشم به دعای ما بیچارگان داشته باشد!
- ۹۲/۰۶/۲۲
خو ما یه بار اظهار نظر فرمودیم چندنفر همچین زدن تو پرمون تصمیم گرفتیم فعلا ببندیم دهان مبارکمونو
والا