م م 368: احوالنا فی الضیافه! (کارهای ما در میهمانی!)
رفقارو دعوت کردم به ناهار
(مهمونی های ما یا آش رشته ان یا سوپ + چای!!!)
این دفعه سوپ درست کردم
(هفته پیش آش رشته بود)
پیامک دادم بهشون که:
"فردا به صرف نماز و خواندن ناهار در خدمتیم"
بعد از نماز جماعت و ناهار
اینقدر با هم کل کل کردیم
و تو سر و کله هم زدیم
که هر کی افتاد یه گوشه!!!
کتک کاری!
پرتاب قاشق و متکا و ...!!
لگد کردن عمدی دست و پای افراد نشسته به طور سهوی!!!
از اهمّ برنامه ها بود!
پ.ن:
به یکی که نشسته بود لگد زدم
خواست پامو بگیره بندازتم نتونس!
بهش خندیدم!
بی جنبه دنبالم کرد!
منم رفتم شمشیرمو برداشتم
قبل از اینکه بهم برسه از غلاف کشیدمش بیرون!
طرف در رفت!!!
بقیه علمای ناظر حکم دادن که:
"این دیگه محاربه!"
مجبور شدم بزارمش کنار
قبل از اینکه تکفیرم کنن و کتک بخورم!
پ.ن 2:
رفیق شیرازی با اینترنت کار داشت
هزار تومن نقد ازش گرفتم
تا اجازه بدم از اینترنتم استفاده کنه!!!
...
همین طرف دو سه روز پیش رفته خواستگاری
و داره دوماد میشه بدبخت!!!
داشتیم کل کل میکردیم
یقه منو گرفته میگه:
من دیگه متاهلما!!! با من درست صحبت کن!!!
با من حرف میزنی، دهنتو ببند!!!
(کلاً در حالت عادی توقعی ازش نیست، چه برسه که دیگه عاشق هم شده!!!)
والا...
- ۹۲/۰۶/۱۳