م م 12: فی روحهی صلوات!!!
جمعه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۱۲ ق.ظ
ساعت هفت و نیم صبح جمعه زنگ خونه رو زدند
از خواب پریدم
من: بله!
او: نون خشکیه! نون خشک دارید آقا؟!
صداش لهجه عجیبی داشت
گفتم: صبر کنید الان واستون میارم
چند ماه نون خشکامون جمع شده بود
سریع پلاستیک مشکی و بزرگش رو برداشتم و بردم
در رو که باز کردم
یکی از رفقای روحانی و معمم پشت در بود!
هر چی فحش بلد بودم بهش دادم!
خیلی ضایع شدم
اگه واسه بقیه تعریف کنه بی تعارف میکشمش!
- ۹۲/۰۳/۱۰
" روبرویت گلـولــــه و باتـوم، پشت ســــر خنــــجر رفیقـــــانت
توی دنیای دوست داشتنی!! بهترین دوست، دشمنت باشد
دل بـــه آبــی آسمان بدهی، به همه عشق را نشان بدهی
بعد، در راه دوست جان بدهی... دوستت عاشق زنت باشد! "
مصراع آخر تکون دهنده س!
ما با شماییم!