امروز و دیروز با چند تا از محققا سر رعایت سکوت موقع کار و شوخی هاشون درگیر شدم!
مدتهاست بهشون تذکر میدم و فایده ای نداره! همه هم ناراضی ان از این وضع!
یکیشون که قهر کرد و گفت: من شیفتمو عوض میکنم و دیگه صبح نمیام!
یکی از بچه ها اومد در گوشم گفت: به درک حاجی! بهتر اصن!

سرکار یکی از دوستان نویسنده گفت:
حاجی همایش امروزو میای؟!
گفتم: آره پیامک دعوتش واسم اومده!
نزدیک خونه ما هم هس!

ظهر که تعطیل کردیم
دعوتم کرد آب میوه!
من آب سیب سفارش دادم
اون ترکیب اختراعی خودشو:
نصف اب هویج + نصف شیر موز
عووووووووق!!!

بعد رفتیم خونه ما
فیلم "چه سرسبز بود دره من" رو ببینیم!
کاری از برادر: جان فورد
نصفشو بیشتر ندیدم
چون سیاه سفید بود
و تراژدی!
حالمو خراب میکنه فیلمایی که در مورد کارگرای معدن و ایناس...
ولی از شخصیت کشیش خیلی خوشم اومد
مخصوصا جایی که به پسرک راوی داستان که قراره ماهها بستری باشه میگه:
"نمیدونی چقدر حسرت تو رو میخورم که میتونی اینجا بخوابی و هرچقدر میخوای کتاب بخونی!"
بعد هم یه کتاب جزیره گنج رو بهش هدیه داد!

ناهار املتی درست کردم
با پیاز سرخ کرده در روغن جیوانی و اندکی آرد!
رفیقم میگه:
سرآشپز قابلی هستی!
ساعت پنج و نیم هم رفتیم فرهنگسرای شهید آوینی
اجرای مارش و سرود ملی (گروه سرود سپاه علی بن ابی طالب قم!)
سخنرانی فرمانده سپاه فوق
بعد حاجاغای قرائتی اومد
داشت از کنار ما رد میشد که بره صف اول
یهو وایساد و به مسئول سالن با لهجه کاشونی گفت:
"کسیو از جا بلند نِکونینا!"
وقتی مطمئن شد دوباره راه افتاد!
با عصا بود!
از این بسته های محصولات فرهنگی هم دادن
واسه رفیقم کتاب "سه کاهن" در اومد
واسه من کتاب:
"دستورالعملهای فیل آبی برای ایده یابی"
خیلی خوشم اومد!
دنبال همچون کتابی بودم!

بعد رفتیم گالری و نمایشگاه عکس همونجا
یعنی اینجا
عکسهاش فروشی بودن
50 هزار تومان!
این دوست ما هم به عکاسی خیلی علاقه داره
دستمو کشید و گف: حاجی تند نرو! وایسا عکسارو تحلیل کنیم!!!
ایستادیم به نقد عکسا
اولین عکسو از بهترین عکسا یه کلاغ تنها بود نوک نوک یه درخت بلند
یاد اینجا افتادم!
هرچند دیگه اینجایی وجود نداره!
:(
چند دقیقه بعد عکاس مَردِ نمایشگاه
(عکسها از دو نفر بودن یه آقا و یه خانم!)
با یه کتاب در دست اومد پیشمون!
چهره هنری:
ریشها و موهای بلند
انگشترهای سنگین
قدبلند و کشیده
خواست در مورد آثارش توضیح بده
و معذرت خواهی هم کرد که خسته است و از یه تصادف هم جون سالم به در برده و ...
پیشنهاد کردم رو مبل بشینیم! استقبال کرد و رفت شیرینی و آب میوه هم آورد!
کتابی که بهمون معرفی کرد دلنوشته های خودش بود با همون عکسایی که خیلیاشو تو نمایشگاه دیده بودیم
کتاب نفیسی بود و قیمت پشت جلدش 25000 تومان بود، تخفیف نمایشگاه هم 20%
خیلی با هم حرف زدیم!
موقع خداحافظی دو تا از کتابا رو به اسممون امضا کرد و بهمون هدیه داد!
روز خوبی بود!
پ.ن:
به نقل از کتاب فوق:
"دورم"
شلوغ است
گاه از دور زیباست "دورم"
شاید تو بیایی
تا بدانی من خسته ام...