بعد از اذان صبح نخوابیدم
و با هانیه خانوم!!! رفتیم دعای ندبه خونه دوستان
به صرف حلیم!
الانم خیلی خوابم میاد
شکر خدا از دیشب که سر دردم خوب شد
تا الان خوبم
به دعای خیر دوستان
یه سری پست در مورد ازدواج هس
که مدتهاس میخوام بنویسم
ان شا الله امروز دوازده به بعد خودمو میرسونم
واسه تکمیلش...
+ دوستانی که دیشب التماس دعا گفتین
امروز دعای بعد ندبه به یادتون بودم...
صبح با صدای زنگ موبایل ه.خ از خواب پا شدم!
خودش که هیشوخ با صدای موبایلش پا نمیشه
من باس صداش بزنم تا پاشه قطعش کنه!!!
پا میشه و همونجور که خوابالود نشسته: سلام و علیک و تبریک...
بعد میگه: حاجی نبینم تنها باشی!
(نیمه شب که رسیده، دیده تنها موندم خونه و نرفتم پیش رفقا!)
میگم: ما تنها دنیا اومدیم و تنها هم از دنیا میریم....
+ پیامبر اسلام در مورد ابوذر فرمود:
خدا ابوذر را رحمت کند
تنها زندگی میکند
تنها میمیرد
و تنها محشور میشود!
آخر نیز
در دوره خلافت عثمان
به خاطر اعتراضات و انتقادات صریح و بی پروایی که
به بذل و بخشش ها و حیف و میل بیت المال داشت
به ربذه تبعید شد
و در تنهایی از دنیا رفت
و پیشگویی پیامبر به حقیقت پیوست...
روحش شاد
+ مهمون داریم
ه.خ دست و دلباز شده قراره بریم یه فلافلی
که سوری های جنگ زده باز کردن، مهمون او!
یه ساعتی از محضر دوستان مرخص میشم...
به همخونه ابم میگم:
روز پدر مبارک باشه!!!
(بدبخت مجرده!)
میگه:
ایشالا شما هم پدر بشی!
میگم:
پدر هم نشدیم نشدیم!
حداقل همسر بشیم!!!