۳۰
آبان
استاد میفرمود:
آلمان مقدسه تو ماشین نشسته بودیم
ترافیک شد
راننده کتابی بیرون کشید و مشغول
نفر جلویی روزنامه دستش رو باز کرد
نگاه کردم دیدم تمام ماشین های تو ترافیک مشغول مالعه شدن
در همون فرصت کوتاه ترافیک
منم کتابی رو از کیفم بیرون آوردم و مشغول شدم
دوست ایرانی بغل دست ما مشغول سیر و سیاحت در عوالم بالا بود
در همین حین یکی زد به شیشه و روزنامه دستش رو تعارف اینشون کرد
یعنی انقدر بیکار بودن کسی براشون عجیب بود
نکته اخلاقی:
اینجوری شدکه اونا بنز ساختن
وما پراید
پامنبری:
استاد مذکور در زمان جنگ و در جهه ها به صورت کاملا خودجوشو خودآموز آلمانی یاد گرفتن
میفرمود
همیشه کتاب خودآموزآلمانی تو کیفم بود
و حتی اون لحظاتی که پشت خاک ریز منتظر اعلامحمله بودیم
این کتاب دستم بود
و خیلیها بهمین خاطر بهم میخندیدن