استاد میگه: گوشی جدید گرفتی؟!
میگم: یه مدت هس...
میگه: یه بیست تایی نسخه آوردن واسم
که بفروشم از طرفشون
وقت دارین بیست دقیقه؟!
میگم: بله در خدمتم!
میگه: از اول و اخر و کلیات نسخه عکس بگیرید
برید قیمت گذاری کنین...
منم از خدا خواسته
رفتم تو اتاق دونه دونه نسخه ها رو از کشوها بیرون آوردم
عین تشنه ای که تو بیابون به چشمه آبی رسیده...
قرار بود بیست دقیقه بیشتر طول نکشه
بیشتر از این هم کار نداشت
اونوخ استاد هر نیم ساعت از اتاق صدا میزد:
تموم نشد؟!
من: نععع!!!
موقع اذان پا شدم یه نمازمو اول وقت خوندم
باز سریع برگشتم سراغ نسخه ها
تا ساعت نزدیک یازده شد که تمومش کردم...
+ به استاد میگم: قیمت کارشناسی رو خودتون چقدر میدونین؟!
میگه: خریدار پنج میلیون داشت که خیلی مفت بود
یه نفر هم ندید ده تومن پیشنهاد داده
ده تومن هم ارزش داره
اگه مرمت بشه که دیگه خیلی قیمتش بالاتر هم میره
من نظرمه پونزده بفروشمش
میگم:
استاد اگه پنج تومن بود
هرجور بود جور میکردیم خودمون میخریدیم...