یه رفیق شیرازی داریم
یعنی آخر فک زدنه
اینقدر هم خوب و حماسی و جذاب حرف میزنه که نگو
اندازه کتابخانه کنگره امریکا هم اطلاع داره از همه چی!!!
طوری شده که ایام امتحانات دیگه دعوتش نمیکنیم!!!
بلکه برسیم درسمونو بخونیم!
اینو میخواستم بگم:
خیلی خیلی هم شوخه
و آخر ادعا و خالی بندی (واسه خنده البته!)
یکی از کاراش اینه که یه خالی میبنده
جمله اش که تموم شد
میگه:
"دروغ گفتم!!!"
پ.ن:
یعنی این معصومیتش منو کشته!!!
همه کارامون برعکسه بخدا!!!
امتحان کتبی رو گند زدیم خدا رو شکر
ولی تو شفاهی فک اساتید رو مالوندیم به زمین!!!
...
یه سوال پرسید طرف که:
چه کتابایی رو از نویسندگان روس خوندی؟
(خودش عشق روسیه است و اونجا درس خونده خب!)
حالا انتظار داشت من بگم: "من کتابی نخوندم!"
گفتم: (البته خارجکی!)
به فارسی اسم یکیشو میگم:
"قمارباز"
گفت: اوه اوه!!! داستایوفسکی!!!
اون یکی هم "آبلوموف"
از گنچاروف!!
گفتند: بفرمایید! قبولید!!!
پ.ن:
اینهمه رمان و کتاب خوندیم تو زندگیمون
اولین جاییه که ثمره عملی میده!
بازم شکر!
نمردیم
و فایده کتاب خوانی را با گوشت و پوستمون درک کردیم!
والا!!!
داشته های امروزمون، آرزوهای دیروزمونن!
یادت میاد؟!!
یه موسسه خاصی بود
شیک و حسابی
نگهبانی هم خفن!!!
که هیچ کی رو توش راه نمیدادن
اکثرا طلبه های خارجی اونجا رفت و امد می کردن
منم ارزوم بود یه بار
فقط یه بار با یکی برم توش
فقط توشو ببینم
پ.ن:
الان دو ترمه اونجا درس میخونم!!!
یکی اومد با خوشحالی تمام
بهتون تجاوز کرد
چکار میکنی؟!
حتما مزاحم خوشحالیش نمی شی!
هان؟!
دارم میگم اینکارها دور از فرهنگه
و مایه ازار و اذیت دیگران
اونم ساعت دوازده شب!
میگه:
نه!
تو چشم نداری شادی مردمو ببینی!
من:
آره!!!
چشم ندارم!
والا!
کار بد بده!
چه از محمود
چه از فریدون!
علاقه به یکی چشمامونو کور نکنه!
اولین تفسیر آزادی:
تا بعد از ساعت 12 شب هم میتونی دستت رو از روی بوق برنداری!!!
پ.ن:
دیشب ساعت نزدیک یک
خیلی ها از دم
یعنی پدر و مادر و اموات
از فحش های ما مفیوض شدند!
(نوش جونشون!)
من فکر میکنم
روحانی به وعده های آزادی که داد عمل میکنه
یعنی با چشم خودم دیدم
تک چرخ با موتورسیکلت
و
رقصیدن در وسط خیابان
آزاد شده!
پ.ن:
به امید آزادی همه چیز!
همواره باید شنبه پس از انتخابات،
روز مهربانی و بردباری باشد!
چه طرفداران نامزد منتخب
و چه هواداران دیگر نامزدهای محترم
از هرگونه رفتار و گفتار تحریک کننده و بدگمانانه پرهیز کنید!
یکی از رفقای عارف مسلک اومده پیشم
میگه:
عاغا از دیروز هر کی مارو دیده
میپرسه:
دادی؟ دادی؟
میگم:
آره بابا! دادم! تو مسجد هم دادم!
ولی آخه این چه طرز حرف زدنه!
والا!
