حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۳۴ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۵
فروردين
سرما خوردم
فقط سرفه و گلو درد شدید
که با استخر آب سردی که رفتیم بهترم شد!!!
با اجبار پدر گرام که اعصابش از سرفه ها خرد شده بود
رفتیم دکتر
محیارو هم بردم
عکس اخری صفحه اینستا از محیا که سیاه سفیده,
از داخل مطبه
  • حاجی ره
۲۵
فروردين
سخت ترین کار دنیا روزنوشته!
خاطرات روزانه
یعنی نشد ما سررسید و دفتری رو برداریم و بیشتر از پنج صفحه بنویسیم
انقددددد واسم سخته نوشتن که حد نداره
با این که دوس دارم
ولی نمیتونم...

+ مخصوصا که سختترین آغاز سال رو داشته باشی
سالی که نکوست...
  • حاجی ره
۲۳
فروردين
نشان بهترین ایده برای تولید برنامه
تعلق میگیره به "ثروت آفرینان"


+ ایضا نشان مزخرفترین و ضایع ترین تیتراژ و فیلمبرداری...
  • حاجی ره
۲۲
فروردين
خواهر بزرگم با لحن "تو خیلی خوبی" میگه:
حاجی من اگه جای دخترا بودم
حتما بهت بله میگفتم
خیلی شرایطت خوبه
از خدامم هس بیام قم زندگی کنم!
  • حاجی ره
۲۲
فروردين
مادرم با لحن "تو خیلی بیعرضه ای" میگه:
تو ده سال قم بودی
یه نفر از بین همین دخترای طلبه پیدا نکردی؟
میگم:
مادر من!
من تو این ده سال یه دختر طلبه تو قم ندیدم!
دانشگاه نیس که کلاسا مختلط باشه و صب تا شب با هم باشیم که
والا...

+ تو این ده سال
یه جلسه کلاس مختلط داشتیم
اونم حافظ شناسی تو نمازخونه یه موسسه خصوصی
دخترا عقب نشستن ما جلو
  • حاجی ره
۲۱
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۲۰
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۲۰
فروردين
به اصرار مادر
رفتیم نماز ظهرو مسجد محل
نمازو حاجاغا سه رکعتی خوند
هیشکی هیچی نگفت
من و یه نفر دیگه نیم خیز شدیم
ولی با خودمون گفتیم حتما ما اشتباه میکنیم
نماز که تموم شد
یه پیرزنی از پشت پرده داد زد:
آخوند! سه رکعت خوندی!
تا گفت همه تایید کردن و خنده و شوخیا شروع شد
یه ده دقیقه ای همه داشتن میخندیدن
شوهرخاله ام دست میده بهم
میگم: نماز سه رکعتیتون قبول باشه!
مدیر مدرسه دبستانم میگه:
نمیشه نماز مغرب حسابش کنیم؟!
  • حاجی ره
۱۸
فروردين
جواد رضویان تو در حاشیه چنان قمی غلییییییظ صحبت میکنه
اصن دلم واسه قم تنگ شد!

  • حاجی ره
۱۸
فروردين
مشغول کار با لپم
بابام با یه سینی چایی میاد
چایی میخوری؟
میگم آره
فک کردم مثه همیشه برام میزاره و میره
ولی نشست
لپو میزارم کنار
میشینیم پای سینی استیل با دو چای داغ
مطمینم حرفی داره باهام
ولی چیزی نمیگه
خودمو با لپ سرگرم میکنم
هر آن منتظرم حرفشو بزنه
چاییمون تموم میشه
در سکوت...
چند دقیقه بعد
با یه کتاب باز شده تو دستش میاد
میگه
حاجی این دعا رو بخون!
دعای معراجه...
  • حاجی ره