دیشب سر سفره شام
همین عاغای عروس گلم یهو با یه حسی گفت:
"دلم واسه مرغ پلو با زرشک مادرم تنگ شده!"
عاغا یهو
از سه طرف
همزمان
بدون هماهنگی قبلی
چنان حمله لفظی بهش کردیم
که به شکر خوردن افتاد از حرفش!
این که:
"دلت واسه غذاهای مامانت تنگ شده نه مامانت؟!"
"مامانتو فقط واسه غذاهاش میخوای؟"
"خیلی بی معرفتی"
...
میگم:
سید میای بریم خونه ما!؟
رفقا میگن:
نه بابا! سید مهمون ماست! واسه چی خونه شما؟!
میگم:
ظرفهای کثیف زیاد شده! آشپزخونه هم باید تی زده بشه!!!
پ.ن:
این سید همونه که میگفت "عروس گلم"!!!
پیامبر صلی الله علیه و اله به جبرئیل فرمودند: منو نصیحت کن!
کسی از نصیحت بی نیاز نیست!
آخوند و غیر آخوند هم نداره!
نصیحت از "نصح" به معنای خیرخواهی است!
وقتی کسی رو دوست داشته باشم
و خیرش رو بخوام
و از روی این خیرخواهی حرفی بهش بزنم
بهش میگن: نصیحت!
به یکی از رفقا
(که شیش سال با هم تو حوزه همکلاس و رفیق بودیم)
میگم:
چرا این قدر زود بچه دار شدی؟!
میگه:
واسه این که خانمم یه مشغولیتی داشته باشه و دست از سر من برداره!
پ.ن:
من که حسابی ترسیدم از تاهل!
پ.ن2:
مید.نم که:
دلیل خوبی برای بچه دار شدن نیست.
از یک روحانی جوان هم انتظار همچین کاری نمیره!
مخصوصا اونی که من میشناختم!
اهل هنر و ادبیات و بمب انرژی و احساساتی و ...
نتیجه:
ببینید خانمش چه بلائی سرش آورده که...
خانم "حدیث":
خوبی دوست و رفیق اینه که سیریش نیست
صبح تا شب بهت نچسبیده که!
هر وقت دلت تنگ شد
نیازشون داشتی
یه تک میزنی حلّه!
کاری به برنامه درس و کلاس و بیرون رفتنت و ... ندارن!
زن که گرفتی همه چی پر!
پ.ن:
وقتی زن نداری، فقط زن نداری!
وقتی هم که زن داری، فقط زن داری!
والا...
پریشب خونه رفقا نموندم!
هر چی اصرار کردن من بیشتر ناز کردم!
ساعت یک نصفه شب همه با هم اومدن پیشم!
با یه هندونه بزرگ!
یکی از رفقا همه رو "عروس گلم" صدا میزنه!
حتی منو!
پ.ن:
واقعا منظورش چیه؟!
آدم جرئت هم نمیکنه ازش بپرسه!
والا...
یکی دو ساعت قبل از این که راه بیفتم واسه قم
نشستم رو مبل کنار بابام!
بغلش کردم و گفتم:
بابا!
بیا بریم قم زندگی کنیم
خودمون دوتایی!
پدر و پسر
مجردی!
پ.ن:
فقط خندید!
پ.ن2:
پست ها از 300 زد بالا!
میرسه به 1000؟!
والله اعلم!
با ما کل کل میکنی؟!
اینم جوابت:
رسیدم خونه رفقای مایه دار، دیدم داره میره بیرون!
یه شربت ابلیمو پر از یخ واسم درست کرد
و گفت: "حاجی تو یخچال ... هست! بردار بخور تا من بیام!"
درو باز کردم سه تا جعبه ... میهن دیدم
چوکوکی!!! (قبلا خورده بودم!)
شکلاتی! (تکراری بود!)
دارک چکلت (با 90 درصد کاکائو!!! تا حالا تجربه بالاتر از 83% رو نداشتم!)
پ.ن: به شکرانه اش نماز مغرب و عشاء رو رفتم حرم زیارت!
شیخ فقیه بزرگوار صاحب جواهر در کتاب«جواهر» فرموده:
استخارهاى است که پیش بعضى از اهل زمان رایج است،
و بسا به مولاى ما حضرت قائم عجل اللّه فرج نسبت داده مىشود،
و آن به این صورت است که پس از قرائت و دعا،
(حاجی: خوبه بعد از نماز های واجب مقداری قران قرائت شود و دعا خوانده شود!)
یک قبضه از تسبیح را بگیرد،
(حاجی: ابتدای تسبیح رو در دست چپ و با دست راست یه ده پونزده سانت رو بدون نگاه کردن جدا میکنید!)
و هشت هشت رد کند،
(حاجی: دانه های تسبیح رو هشت تایی جدا کنه و ببینه تهش چقدر میمونه!)
اگر یک دانه باقى ماند،فى الجمله نیک است.
اگر دو تا باقى ماند،داراى یک نهى است،
و اگر سه عدد باقى ماند در انجام و ترک اختیار دارد،زیرا انجام و ترک کار مساوى است،
و اگر چهار دانه باقى ماند داراى دو نهى است،
(حاجی: دوبل شماره دو بده!)
و اگر پنج عدد باقى ماند
(حاجی: دو احتمال دارد!)
بعضى گفتهاند:زحمت و رنج دارد،و بعضى گفتهاند:در آن کار ملامت است،
و اگر شش دانه باقى ماند،در نهایت خوبى است،و باید نسبت به انجام کار شتاب ورزید،
و اگر هفت عدد باقى ماند،در حکم مانند عدد پنج است،
و اگر هشت دانه باقى ماند،در آن چهار نهى است.
(حاجی: چوبل شماره دو بده!)
ما در باب ششم،بعضى از استخارهها را ذکر خواهیم کرد.
پ.ن: من خودم از این روش استخاره استفاده میکنم!
پ.ن2: با خودم عهد کردم که واسه کسی استخاره نکنم!
و خیلی واسه همین ازم رنجیدن! آخه چرا؟!
پ.ن 3: جایی در روایات نداریم که کسی واسه یکی دیگه استخاره کنه!
در طی تاریخ همه واسه خودشون استخاره میکردن!
فقط از باب برآوردن حاجت مومن شاید وجهی داشته باشه!!!