حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

2080 ما فعل الاصدقا؟

سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ
این از کار و بار ما
شما چیکار میکنید دوستان؟!
جشن وعروسی
عزا و فوت
درس و بحث
کارو شغل
مطالعه
سفرو زیارت
  • ۹۳/۱۰/۰۹
  • حاجی ره

نظرات  (۲۷)

"      نشستیم منتظر خبرای خوش حاجاغا :|
حاجاغا هم انگار نه انگار یه ملتی معطلن :/ "


والا الهام جان ! :|
من میگم عقد و تاریخ زدن برا تولد حضرت رسول
جمعه ی هفته ی دیگه!
خیلی زمان خوبیه ^_^
ولی خب حاجی قرار شد 4/4/94 باشه ک :))))
این قرار وقتی شد ک 3/3/93 رد شد :)))))


پوووووووووووفففففف(ایکون الی که داره خودشو اروم میکنه هعی)

نعععع منو ول کنین من برم این وبو یکنمش تو سوارخا دماغه صاب وب:|:|:|:|
ولم کنین زیاد نمیزنمش که نفسش نشناستش ولم کنین 
قول میدم فقط همون چهار تا شیویدو بکنم
فقط یکم دلم خنک شه:|:|:|:|
نمیخواد داماد شه انگار باز:|:|:|:|


گفتم داماد یاد صوحیل افتادم:دی 


+عزا و فوت که......فقط دعا میکنم زودتر امسال تموم شه
سرمو میزارم رو بالشت فرداش بیدار میشم خبر میارن 2 3 نفر از آشناها.... 
از جوون 20 ساله بگیرین تا پیر 90 ساله
پس زیاده

عروسی نمیرم وقتم تلف میشه بیهوده خیلییی
سفرو مسافرتم اگه پیش بیاد جایی جز مشهد نیس که اونم خونه ی دوم شده برامون
درسو بحثو مطالعه هم که خیابونم که میرم بازم همراهمن
چه برسه تو مسافرتو غیر جاها
  • پاشیدن لجن به جهان مودبت
  • ما فقط در حال توبه اییم.گاها میریم ش ا ش میکنیم
    یکی میزنیم تو سر خودمون یکی تو سر جزوه
    نشستیم منتظر خبرای خوش حاجاغا :|
    حاجاغا هم انگار نه انگار یه ملتی معطلن :/
    سلام و خداقوت ...
    دیدیم همه رمزی هستن مام اینجوری شدیم
    ما هم زندگی میکنیم. دانشگاه، خونه، سفر، گاهی درس، بحث و...
    همون روال عادی
    و صد البته همچنان امیدوار به یه سری چیزا که تا قبل از عید اتفاق بیفته ^___^
    حدس زدن من خیلی آسونه :)
  • مادربزرگ
  • نمیدونی وقتی خسته وکوفته بر میگردی خونه

     پاهای خسته و ورم کرده از پیاده روی زیاد رو میکنی توی اب سرد

    .بعد لباسای سنگین و تنگ رو از تن میکنی 

    ویعد لباس نرم وگله گشاد میپوشی 
     
    بعد لم میدی رو مبل با یه لیوان گنده پر از چایی داغ چه حالی میده

     
    مخصوصا وقتی یه فیلم تازه گرفتی و میخای ببینی

    زنده باد! مجردی 

    زنره باد ! آزادی


    درس : که  مثلا خب درررررررررررررررررررس ِ ! -_-
    مطالعه ی آزاد : در این جا گفتم
    بافتنی: شال میبافیم فعلا
    خواب و خوراک: صبونه اغلب یه لیوان چایی با خرما /نهار با پدر میل میکنیم/شام میوه و سبزیجات
    زبان: انگیلیسی دیگه (بیگانه) نچ نچ نچ
    باشگاه: فعلا از نوع خونگی! آخر شبا و صبح زود !
    کار ِ خونه: ازقبیل :یخ حوض شیکوندن بشور بساب ظرفا و گرد گیری و جارو خونه و حیاط و... این طور مسائل ^_^
    گاهی خرید : جدیدا دوروز پشت سر هم! اما هیچی اندازه ی خرید قاقالی لی و کتاب خوش نمیگذره و البته جدیدا کاموا :)))
    عکاسی: همیشه و هر ساعت هست...
    وب گردی: کم شده
    شب بیداری: جدیدا اضافه شده
    چایی خوری: این یک شغل جدا محسوب میشه خیلی خوش میگذره و اغلب چایی با خرما یا پولکی یا شونیز فندقی یا شیرین عسل یا های بای یا گز یا خرما و.... میل میشه! اصن این قسمت هرروز باید باشه!! :)))
    عزا و عروسی: فعلا هیچ خبری نیست...
    سفر : احتمالا اوایل یا اواخر بهمن تهران!
    کتابخانه گردی
    دیزاین: موقت
    قرار هر جمعه صبح با استادم
    بحث هم : خانگی با خانواده /دوستانه اخر شب ها/ فامیلی هم وقتی فامیل تعطیلات میان مث تعطیلات کش دار قبلی

    دیگه همینا ! امکانم داره چن روز برنامه های جدید اضافه بشه مثلا ! :)
    شیش نقطه این بار یادت رفت هشت نقطه گذاشتی !.الان باز یه سوئ تفاهم دیگه میشه مجبور میشی کامنت فوشیه بذاری
    اره والا من اونم 

    تو هم اون یکی هستی  دیدی منم شناختمت...


     حبه قند  .نه !این قد  نترسونمون گناه داریم!!!
     تو  .اونی ! 
     سه نقطه جان  خودت نمیتونی یکی برا خودت پیدا کنی ؟
     آخه چرا عزیزم؟؟ مشکلت چیه/
    خب به ننت بگو یکیو خر کنه تو رو بندازه بهش:)
    حالا بگو من کیم؟
    کی؟
    چی؟
    کجا؟
    حاجی میای یه چی به این رفیق مجازیات میگی یا بگم؟
    بگم؟
    بگم؟
    حبه قند فقط منم
    هرکی ادعایی کنه میزنم نمک بشها...
    ۲روز نباشی شناسنامتم باطل میکنن
    والا!
  • پاک باخته
  • حبه قندی؟
    منم هیچی از صب تا شب چشم به در .کسی رو سراغ نداری بهم معرفی کنی ننه!اگه گفتی من کیم؟

    من هم که شبا تا هر وقت که بتونم بیدارم صبها تا هر وقت که بتونم خوابم 
    اینکه میگم بتونم یعنی یکی دوساعت از خواستن اضافه تر:)
    خوابم تو 24 ساعت بیشتراز 7 ساعت نمیشه  فقط ساعتش فرق میکنه 
    بعدش کارای خونه اشپزی ؛خرید پیاده روی  استخر و شنا  
    گاها کتاب خواندن بیشتر پای نت و بیشتر بیشتر تنهایی
    گاها مهمون بازی با دوستان 
    مهمونیا رو از ده تا دعوت یکی دوتاشو میرم بقیه کنسل 
    بیشتر دوست دارم مهمون بیاد تا اینکه مهمون برم 
    عزا رو فقط یک بار برای تسلیت میرم نه بیشتر 
    این روزها مسافرتم خیلی کم شده
    تابستان حالم بهتره چون بیشترباغ میرم باغمون هم که بهشته منظورم
    طبیعتشه ها سو تفاهم نشه  من عاشق طبیعتم 
    البته روزی یکی دوتا تلفن واجب واجب با خواهر زاده ها و برادر زاده ها هم دارم :))
    حالا تو بگو من کیم ؟:)))))




    اول از همه عروسی بگم :دیروز خودم عروسی دوستم دعوت شدم  خانواده هم عروسی یکی از فامیل..اتفاقا عروس همسن خومه و صمیمی...حالا موندم کجا برم...
    دیروز آخرین امتحان این دوره از تحصیلم دادیم و میماند پایان نامه..ک چندروز روش کار میکنم چندروز ول میکنم...خدا بخیر کنه...
    واس همین مقاله میخونم..این وسطا شعر هم میخونم 
    فوتی نداشتیم.. شکر خدا...
    دیگه چی بگم.. ؟؟؟؟
     ما صبح میریم مدرسه تدریس و سرو کله زدن با 40 و خرده ای بچه ..
    میایم خونه یکم استراحت و صرف چای  و شروع درس خوندن برای یونی و امتحانای عزیز
    اذان میگن نماز میخونیم 
    صرف چای دوباره اگه حس باشه درس اگرم نباشه که هیچ..
    عروسی که نداریم فعلا همه عروسیارو قبل محرم گرفتن اینه که ته کشیده ..
    زیارت هم میرن ولی ما بخاطر مسٔولیت و امتحانا نمیتونیم بریم مشهد با اینکه خیلی دلمم میخواد ...

    ما استرس امتحان داریم و اس  ام بازی میکنیم :)))
    استرس پایان نامه داریم و مکالمه چند ساعته می کنیم :)))
    استرس مراسم پیش رو داریم و پرخوری می کنیم:)))
    ...
    همین:دی
    عروسی که15 ر.ز دیگه دعوتم 
    سفر هم که همون روزها میریم 
    اما درس که کار هر روزه 
    مگه میشه نباشه:(
    حاجی فقط درس...
    عروسی پن شنبه میریم البته اگه بازم درس کوفتمون نکنه این عروسی...
  • پاک باخته
  • اگه خدا بخواد بلاخره دارم از دست این دانشگاه تموم میشم و تا 1 بهمن همه امتحانامو دادم
    از 1 بهمن تا 17 بهمن باید برا ارشد بخونم که 17 ام امتحان ارشد دارم
    تازه از کربلا اومدم و دعاگوی دوستان بودم
    منتظرم معجزه بشه و قبول کنن جنوب برم برا خادمی
    دارم برنامه هامو تغییر میدم و بیشتر رو مطالعه سرمایه گذاری می کنم
    امروز یه عالمه کتاب خریدم 
    باید برم دست بوس سیدا و سوغاتیاشونو بدم(من معتقدم از زیارت که میام یا زیارت که می خوام برم ؛ من باید برم پیش سادات)
    عروسی که باشه هم نمیرم چون مختلطه 
    هیئت پا بده می ریم
    ازدواج(خخخخخخخ) تا خدا چی بخواد
    فوتی هم که نداریم شکر خدا
    دارم یه وقت پیدا می کنم که بیشتر بنویسم
    شغلم که خانواده خواستن کنارش بذاریم تا بیشتر به درس برسیم :(
    بعد 17 بهمنم باید یه عالمه کارای مورد علاقم رو انجام بدم
    از جمله مطالعه
    کافی بود؟
    7-8 تا عروسی داریم این چند وقته.
    داریم عمه می شیم و فحشم خورمون ملسه از 3-4 روز دیگه. 
    مردنی فعلاً نداشتیم خدا رو شکر! 
    سفر هم نتونسیم بریم چون ابوی و خانم والده میرن عمره و مشهد بنده کنسلی خورده تا بعد از برگشتنشون! 
    مطالعه هم فعلاً خط خرچنگ قورباغه معلم هایی که سوال طرح کردن رو می خونیم موقع تایپ کردن برگه سوال ها!!! والااا
  • فـرشـده ..
  • ما نشسدیم ببینیم شما چیکار میکنید خیالمون راحت شه بد بریم کارای بیس سال نکردمونو بکنیم ! :D
    منم به حمالی و تایپ سوال امتحانی دبیرستانیا مشغولم به شدت:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی